سروش

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

به ياد شاعر ماندگار "ژوليده"

03 آبان 1386 توسط سروش

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را باهمه زيبايي وزشتي
بروي يكديگر ويرانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
كه درهمسايه صدها گرسنه چند بز مي گرم عيش ونوش مي ديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش اندم
برلب پيمانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم يكي عريان و ارزان ديگري پوشيده ازصد جامه رنگين
زمين و آسمان را واژگون مستانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي او بودم
نه طاعت مي پذيرفتم نه گوش از بهراستغفار اين بيدادگرها تيزكرده
پاره پاره دركف زاهد نمايان صد دانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم براي خاطرتنها يكي مجنون صحراگرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كوكوآواره و ديوانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريائي باهمه صبرخدايي
تاكه مي ديدم عزيزنابجايي ناز بر يك ناروا گرديده خواري مي فروشد
گردش اين چرخ را وارونه بي صبرانه مي كردم

عجب صبري خدادارد
اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم مشوش عارف وعالم ز برق
فتنه اين علم عالم سوز مردم كش
بجز انديشه عشق و وفا معدوم هرفكري
دراين دنياي پرافسانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
چرا من جاي او باشم
همين بهتركه اوجاي خود بنشسته وتاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من بجاي او چو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه مي كردم

چندي پيش شاعر قطعه فوق به رحمت ايزدي پيوست. روحش شاد.

 نظر دهید »

عبادت امام علي(ع)

03 آبان 1386 توسط سروش

ـ ابن ابى الحديد گويد :
او عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز و روزه مى ‏گزارد و مردم نماز شب و ملازمت و آداب ورد خوانى و خواندن نافله‏ ها را از او آموختند. چه پندارى درباره مردى كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايى رسيد كه در آن شب بسيار سرد در جنگ صفين زيراندازى برايش گستردند و در حالى كه تيرها در برابرش به زمين مى‏ نشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او مى ‏گذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمى ‏داد و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت ؟!
و چه پندارى درباره مردى كه پيشانى مباركش از سجده ‏هاى دراز مانند زانوى شتر پينه بسته بود ؟! و هرگاه در دعاها و مناجات هاى او ژرف بنگرى و بر مضامين آن مبنى بر تعظيم و بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او و تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى ميزان اخلاص حضرتش را خواهى شناخت و مى‏ فهمى كه اين دعاها و راز و نيازها از كدامين دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است.
به امام على بن الحسين (ع) كه نهايت عبادت را داشت گفتند :
عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است ؟
فرمود : عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا (ص) است. (1)

ـ علامه مجلسى (ره) از حبه عرنى روايت كرده كه گفت :
در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتى خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه امير مؤمنان (ع) در آخر شب بيرون آمده ، مانند شيدا زدگان دست بر ديوار نهاده و اين آيات را مى ‏خواند : ان فى خلق السموات و الأرض …، (2)
اين آيات را زمزمه مى ‏كرد و مانند كسى كه عقل از سرش پريده راه مى ‏رفت و به من فرمود : اى حبه ، خوابى يا بيدار ؟
گفتم : بيدارم ، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم ؟
حضرت ديده فرو بست و گريست ، سپس فرمود : اى حبه ، خدا را جايگاهى است و ما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهى ، چيزى از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اى حبه ، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است. اى حبه هيچ چيز من و تو را از خدا پوشيده نمى ‏دارد.
سپس فرمود : اى نوف ، خوابى يا بيدار ؟
گفت : نه اى اميرمؤمنان ، خواب نيستم ، شما امشب مرا بسيار گرياندى !
فرمود : اى نوف ، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گريستى ، فرادى قيامت در پيشگاه خداوند ديده ‏ات روشن خواهد بود.
اى نوف ، قطره اشكى از چشم مردى از خوف خدا نريزد جز آنكه درياهايى از آتش دوزخ را خاموش مى ‏سازد.
اى نوف ، هيچ مردى نزد خداوند بزرگتر نيست از مردى كه از بيم خدا بگريد و در راه خدا دوستى و دشمنى كند.
اى نوف ، هركس در راه خدا دوستى كند و چيزى را بر دوستى او ترجيح ندهد و هر كه در راه خدا دشمنى كند و منفعتى از اين راه براى خود نجويد اينجاست كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته ‏ايد.

آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پايان فرمود :
از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم. سپس به راه افتاد و در راه مى ‏گفت :
«كاش مى ‏دانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مى ‏دارى يا به من مى ‏نگرى ؟
كاش مى ‏دانستم كه حال من در خواب هاى دراز و اندكى سپاس از نعمت‏ هايت چگونه است؟
به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد … (3)

ـ نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت :
در هيچ شبى بسترى براى او نگستردند و هرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيمروز) غذا نخورد. (4)

پى ‏نوشت ‏ها :

1) شرح نهج البلاغه 1/ .27
2) سوره آل عمران /190 به بعد.
3) بحار الانوار 41/ .22
4) همان / .23
منبع : اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب (ع) ص 751
احمد رحمانى همدانى

 نظر دهید »

شخصيت زن از ديدگاه قرآن (بخش دوم)

01 آبان 1386 توسط سروش

در اين مختصر، در صدد آن نيستيم كه آراء و عقايد انسانها را در طول تاريخ ، در مورد زن ، بياوريم كه طبعا از هدف باز بمانيم ، در اين باره به تاريخ تمدن ها و كتاب هائى كه در اين باره نگاشته شده است مراجعه فرمائيد.
در اينجا خاطر خوانندگان گرامى را به اين حقيقت معطوف مى داريم كه قرآن مجيد در مورد هويت و شخصيت وجودى زن ، چه نظرى داده و چگونه از مقام و شخصيت زن دفاع كرده است ؟ آن هم در جهانى كه در نظر مردم وجود زن ، همواره با عار و ننگ بوده است و هرگاه دخترى متولد مى شده ، افراد خانواده ، از شدت تاءثر و ناراحتى در ميان مردم ، سربلند نمى كرده اند كه قرآن به اين حقيقت نيز اشاره فرموده مى گويد:
و اذا بشر احدهم بالا نثى ظل وجهه مسودا وهو كظيم بتوارى من القوم من سوء مابشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الاساء مايحكمون

(هنگامى كه خبر تولد دخترى را به يكى از آنان مى دادند، از بس اين خبر را شوم و ناپسند مى دانست ، در حالى كه از شدت ناراحتى ، خشم خود را فرو مى برد، رويش سياه مى گشت و از جمع اقوام خويش متوارى و پنهان مى شد، آنگاه به فكر فرو مى رفت كه آيا او را همچنان با خوارى نگاه دارد يا زنده زنده در زير خاك پنهانش سازند؟ و هشدار كه چه داورى ناروا و زشتى مى كردند؟!)
زن و مرد، از جان يكديگرند 
از ديدگاه قرآن ، زن و مرد از (نفس واحد) هستند و هر دو از يك ريشه و جنس آفريده شده اند و هر كدام لازمه مكمل و جفت ديگرى است يا به عبارت ديگر هر كدام بخشى ، جزئى و قطعه اى از آن (نفس واحد) هستند كه هر كدام نباشند گويا آن نفس مصداق نيافته است .
يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها وبث منهما رجالا كثيرا و نساء (8)
(اى انسان ها در برابر پروردگارتان ، تقوا پيشه خود سازيد خدايتان كه همه شما را از يك جنس (نفس واحده اى ) آفريد و جفت او را هم از همان جنس ‍ خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را به وجود آورد.)
خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها(9)
(خداى متعال شما را از يك جنس آفريد و سپس از همان جنس و نفس ‍ واحده ، جفت براى او مقرر كرد.)
ما خلقكم و لا بعثكم الا كنفس واحدة ان الله سميع بصير (10)
(آفرينش و برانگيختگى شما نيست ، مگر همچون يك جنس (يك جان ) و در حقيقت خداى متعال شنوا و بينا است .
و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا(11)
(و خداى متعال ، براى شما از جنس و جان خودتان جفت مقرر داشت .)
جالب توجه است كه خطاب آيات كريمه قرآن ، عموما به انسان ها است و نه تنها به مرد يا به زن .
يا ايها الناس
(اى انسانها همه شما از يك جنس هستيد.)
خلقكم من نفس واحدة
(همه شما انسانها را از نفس واحده آفريد.)
بنابراين بر خلاف آراء و افكار پشينيان و طرفداران مكتبهاى مختلف جهان ، قرآن مجيد تصريح دارد كه زن و مرد از جان يكديگرند و از يك جنس ‍ آفريده شده اند، و هرگاه واژه انسان را به كار مى برد، مراد از آن ، نوع انسانى است كه عبارت از مرد و زن مى باشد و نه تنها يكى از اين دو.
وحدت در دوگانگى وجودى 
قرآن مجيد، به يك امر حقيقى و طبيعى تصريح نموده ، زن و مرد را به يك (جفت ) معرفى مى نمايد به گونه اى كه در تمام طبيعت و جانداران ، اين حقيقت مشاهده مى شود بدون اينكه كسى در ميان آنها، جدائى تصور نمايد، مثلا آنجا كه مى فرمايد:
و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون (12)
(و ما از هر چيز (جفت ) زوج آفريديم تا شايد شما متذكر گرديد.)
و نه خلق الزوجين الد كروالانثى (13)
(و به راستى او است كه زوج نر و ماده را آفريد)
سبحان الذى خلق الازواج كلها مماتنبت الارض (14)
(منزه است خدائى كه از همه آنچه كه از زمين مى رويد، جفتها آفريد.)
و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين (15)
(و از همه ميوه ها، آنها را جفت جفت و دوتا دوتا قرار داد.)
و آيات ديگرى كه اين حقيقت را بيان مى دارند هم چنانكه در جهان طبيعت در ميان جفتها و زوجها تصوير جدائى نمى رود، زن و مرد نيز از يك نفس ، يك جان و در وجود، يكى هستند كه گويا وحدت در دوگانگى وجودى دارند و نفس انسانى در دو چهره و دو شكل مرد و زن ، متظاهر مى گردد و به عبارت ديگر: گويا آفرينش و قدرت نقش آفرين ، مرد و زن را در يك مركز و خلوتگاه واحد، به دو جزء تقسيم كرده است تا در سير تكاملى و انجذابى دائمى ، از آن مركز به سوى تكميل كردن و ادامه ناموس حيات و وصول به آن خلوتگاه ، همواره در حركت باشند و از اشتياق اين وصل و براى اتحاد و يگانگى ، به سوى يكديگر جذب گردند و بياميزند.
ايحسب الانسان ان يترك سدى ، الم يك نطفة من منى يمنى ، ثم كان علقة فخلق فسوى فجعل منه الزوجين الد كروالانثى (16)
(آيا انسان چنين مى پندارد كه همچنان بدون كيفر و پاداش به حال خود رها مى شود؟ آيا او در آغاز قطره اى از من نبود؟ سپس خون بسته اى شد و بعد از آن ، ( به اين زيبائى ) آفريده و آراسته گرديد؟ آنگاه از او، زوج نر و ماده قرار داد)
و الله خلقكم من تراب ، ثم من نطفة ثم جعلكم ازواجا (17)
(و خدا شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد و پس از آن شما را جفت جفت قرار داد.)
اين انسان ، آغازش چنان بود و سپس به شكل مذكر (مرد) و مؤ نث (زن ) در آمده است كه با اين احتساب ، انسان مساوى است با مرد و زن ، وحدت در دوگانگى وجودى ، و اصولا صحبت از جدائى اين دو متصور نيست .
و خلقناكم ازواجا(18)
( و شما را جفتها آفريديم .)
زن و مرد تافته يك بافته اند 
زن از خود مرد و براى مرد است ، مانند نسبت جزء و كل ، يا همچون نسبت نخ و پارچه بافته شده و نمى توان در اين نظام و حيات ، زن را جدا از مرد دانست تا به كهتر و مهترشان انديشيد نخ و پارچه را نمى توان از هم جدا تلقى نمود… گر چه قامت زن پنج ششم قامت مرد و زنش شش هفتم و زن مرد باشد! اين دليل بر جدائى و برترى يكى بر ديگرى نيست بلكه دو جزء متمم و مكمل يكديگرند، مانند موقعيت شب و روز در تشكيل دادن روزگار و يا همچون سيمهاى مثبت و منفى در ايجاد جرقه و برق كه بديهى است هرگاه جزء نباشد، كل نيز نخواهد بود و در اين صورت جزء دارى ارزشى مانند ارزش كل خواهد بود.
به همين جهت ، زن نسبت به مرد، جزء متمم و مكمل است و هيچگونه ارزش براى زن يا براى مرد وجود ندارد، مگر آنكه اين دو قطب متعهد و متضمن امور هم باشند و هرگز حساب معينى درباره اين دو وجود ندارد كه گفته شود اين از آن سنگين تر، بلندتر، داناتر و كاملتر است ، مانند عمل ايجاد تفاضل ميان اضلاع زاويه يا اضلاع مستطيل ، كدام ضلع در نظر مهندسى سودمندتر يا كاملتر است ؟ بى ترديد براى هر كدام ضلع درنظر مهندس سودمندتر با كاملتر است ؟ بى ترديد براى هر كدام از اضلاع و خطوط ، ارزش كامل ساختن و مكمل بودن هست ، و ناديده گرفتن هر كدام از اضلاع يا خطوط، از بين بردن شكل هندسى و نابود كردن آن است .
زن و مرد نيز مكمل يكديگر هستند، يعنى هر كدام قسمتى بخشى از ديگرى است ، خواه اين قسمت متمم ، ظريف تر باشد، يا خشن تر، كوتاه تر باشد يا بلندتر، داناتر باشد يا كم درك تر، همانطور كه يك مربع مستطيل از ضلع بلند، همراه با ضلع كوتاه ساخته مى شود.
قرآن مجيد، با كمال صراحت و شيوائى مى فرمايد:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن
(آنان زنان لباس ، پوشش ، زينت و مايه عفاف و پاكى شما و شما مايه عفاف و پاكى و لباس و پوشش آنان هستند.)
ملاحظه مى فرمائيد كه : قرآن مجيد چگونه با اين تشبيه زيبا، شيوا و رسا،ارتباط و همبستگى وجود زن و مرد را بيان داشته است ؟ همچنانكه در تصور قطعه اى از پارچه يا لباس ، نمى توان هيچكدام از نخ ‌ها، تارها و پودرها را جداى از هم تصور كرد، زن و مرد نيز در تشكيل يك واحد انسانى چنين هستند، و نفس واحده را معنى مى كنند و تجسم مى بخشند.
آيا زن وجودى ناقص است ؟ 
بر خلاف گفته هاى بالا، نگاهى كوتاه به تاريخ جهان و انديشه در آراء و عقايد جهانيان در مورد زن ، حقايق بسيار تلخى را به دست مى آوريم و داورى هاى ناعادلانه اى را در رابطه با زن ، مشاهده مى كنيم :
با توجه به اينكه در سلسله مقالات ، شخصيت زن را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار داده ايم ، نگارش كليه آراء و نظريات در مورد زن ، ما را از مقصد باز مى دارد، به همين جهت ، فقط به برخى از آنها اشاره كرده سپس نظريه قرآن را، در اين بعد خاص ارائه مى دهيم .
در يونان
يونانيان ، عموما زن را يك مخلوق بسيار پست و فرومايه خيال مى كردند كه فائده وجوديش فقط خدمت خانه و تكثير نسل بوده است ، و اگر از يك زن بچه ناقص الخلقه اى به وجود مى آمد، او را به قتل مى رساندند.
(مسيوتروپ لنگ ) مى نويسد: در اسپارت اگر از يك زن بدبختى چنين اميدى نبود كه از وى سرباز قوى پنجه اى به وجود بيايد، آن زن را اعدام مى نمودند … زمان اوج تمدن يونان هم غير از زنان نوازنده و سازنده ، از هيچ زنى احترام نمى كردند و به همين جهت غير از زنان طبقه مزبور در هيچ طبقه هم ، رسم آموزش و پرورش تعليم و تربيت جارى نبوده است .(19)
در رم
در نظر روميان ، زن مظهر تام شيطان و انواع ارواح موذيه بود كه با حيله و نيرنگ خويش ، هميشه دامى در راه صيد دلها و عقلها و انحراف مغزها، در دست دارد به همين جهت از آزردن او كوتاهى نمى كردند و حتى از خنديدن و سخن گفتنش جلوگيرى مى كردند، زنان رومى به عنوان اشخاص نبودند بلكه اشياء به شمار مى آمدند(20)
در هند و ايران
در هند و ايران باستان نيز زن وضع رقت بارى داشت تا آنجا كه از وحوش و بهائم كمتر به شمار مى آمد، در اين دو كشور هم نژاد، مانند ساير نقاط جهان در آن زمان ، زن همچون اسير و برده بود… و زنان اهدائى و پيش كشى معمولا از گرجستان و كلشيد و لارستان تهيه مى شدند! و تجارت عمده آنان زنان زيبا روى كلشيدى و گرجى بود، تنها از يك ناحيه كلشيد، سالانه متجاوز از دوازده هزار زن صادر مى گرديد، زيرا خريد و فروش زن در آنجا قانونى بود…(21)
خسرو پروين ، بيست و سومين پادشاه ساسانى ، در كاخ مخصوص فقط سه هزار زن داشته كه اينان علاوه بر دختران زيبا رو و مطربها و آوازخوانها و رقاصه هاى مخصوص بودند.(22)
در تمدن چين
در كتابهاى مذهبى چينى ها، زنها آبهاى درد آلودى ناميده شده اند كه نيكبختى و ثروت را مى شويند.
مرد هر وقت مى خواست ، مى توانست او را مانند كنيزى بفروشد، زن پس از آنكه بيوه مى شد در حكم مالى بود متعلق به خانواده شوهر و به هيچ وجه امكان نداشت بتواند. دوباره شوهر كند و با تمام اين حقارتها در حكم برده اى بود كه حق حيات از خود نداشت و شوهر مى توانست او را زنده در گور كند و تا سال 1937 در چين 2 ميليون دختر كنيز وجود داشت .
از همه عجيبتر و فجيعتر اينكه تا چندى قبل براى كفش دختران چينى در آن كشور قالبهاى فلزى مخصوصى ساخته بودند و اجازه نمى دادند كه پاى دختران از حد معينى بيشتر رشد كند، به همين جهت پاى زن چينى نمى توانست به حد رشد طبيعى برسد،بلكه بايستى كوچك و فشرده بماند…
و بالاخره زن در نظر مردان چينى ، شرى ضرورى ، وسوسه اى طبيعى ، مصيبتى مطلوب ، خطرى خانگى ، جذبه اى مهلك و آسيبى رنگارنگ بود.(23)
آنروزها كشورهاى به اصطلاح پيشرفته غربى امروز، به قدرى در توحش به سر مى بردند كه حتى قابليت نقل آداب و رسومشان نيز نبوده است گر چه امروز نيز در بعد اخلاق انسانى بهتر از آن روزها نيستند.
نتيجه بررسيهاى تاريخ زن 
از آنجا كه نقل تحليلى و تحقيقى تاريخ مظلوميت زن در مقالات معدود ممكن نيست مى توان نتيجه و خلاصه را چنين ترسم كرد:
1- زن را موجودى هم افق با حيوان يا انسان ضعيف و پستى مى شمردند كه اگر حركتى در زندگى به دست بياورد و از قيد تبعيت آزاد شود، از فساد و شرش نمى توان ايمن بود…
2- زن از پيكره اجتماع خارج دانسته و تنها وزنى كه براى او قائل بودند، اين بود كه او از شرايط مورد نياز اجتماع مى دانستند مانند مسكنى كه بصورت سر پوشى از آن استفاده مى شود.
يا او را مانند اسير دستگير شده اى مى شمردند كه از مستملكات دسته پيروز و غالب به شمار مى رود و بايد از كارش استفاده برد و از مكرش بر حذر بود.
3- زن را از عموم حقوق كه ممكن بود از آنها منتفع شود، محروم مى داشتند مگر به گونه اى كه نفع آن به مردانى كه بر او قيوميت داشتند، برسد و به سود آنان تمام شود.
4- اساس رفتارشان با زن ، رابطه غالبيت قوى و مغلوبيت ضعيف و به عبارت ديگر غريزه استخدام بود، اين در ميان مردم غير متمدن ، و اما ملل متمدن علاوه بر اينها زن را انسان ضعيف الخلقه اى مى دانستند كه نمى تواند در زندگى مستقل باشد، و از شرش نمى توان در امان بود و در بعضى از طوائف اين روشها نظريات با هم مخلوط شده بود.(24)
كوتاه سخن اينكه اصولا براى زن ارزش انسانى قائل نبودند تا چه رسد كه وى را قابل تكريم و احترام بدانند و به او محبت كنند يا از او محبت بجويند.زن و مرد مكمل وجود يكديگرند.
عليرغم همه اين اهانتها و ستمها قرآن مجيد، علاوه بر اينكه تصريح كرده است كه زن و مرد از جان هم و از يك جنس آفريده شده ، مكمل وجود يكديگرند و هر يك بدون ديگرى وجودى ناقص است (25) با شيواترين و لطيفترين بيان ، علقه ، و ارتباط روحى اين زوج را تبيين كرده آنان را زوج آرامش بخش معرفى مى كند:
و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا ايها (26)
(و از نشانه هاى او خدا اين است كه براى شما از جنس و جان خودتان جفت آفريد تا در بر او آرامش يافته با هم انس بگيريد.)
و جعل بينكم مودة ورحمة ان فى ذالك لايات لقوم يتفكرون (27)
(و در ميان شما دوستى ، مودت ، راءفت و مهربانى بر قرار كرد، در حقيقت در اين امر، براى مردم انديشمند، نشانه ها، دلايل و براهين علم و حكمت حق آشكار است .)
و در جاى ديگر به هر دو جهت تصريح مى فرمايد:
هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها… (28)
(او است خدائى كه شما را از يك جنس و نفس و واحده اى آفريد و از همان جنس ، براى او جفت مقرر كرد تا با وى انس بگيرد و آرامش دل بجويد.)
همچنانكه در بخشهاى قبل خاطر نشان ساختيم ، زن و مرد اجزاء وجودى يك پيكرده و وجود هستند، اگر مرد را چشم اين وجود بدانيم ، زن نيز چشم ديگر است و اگر زن را به منزله يك دست براى دست گير در واحد بدن انسان ، به حساب نياوريم ، به خاطر سرباز زدن از نظام الهى و سر پيچى از حركت در مسير رشد و كمال ، مسئول و مورد مؤ اخذه قرار خواهيم گرفت .
آيا زن عنصر گناه و شيطان كوچك است ؟!
زن مورد لعن ابدى خدا قرار گرفته است ، زيرا گناه از زن آغاز شد و به وسيله زن است كه ما مى ميريم !!
گفته هاى بالا گوشه اى از بينش اعتقادى يهوديان درباره زن مى باشد كه وى را موجودى پست و سبب همه بدبختيها تلقى مى كنند، و بر اين عقيده اند كه اولين كسى كه ميوه ممنوعه را خورد و مرتكب گناه شد، زن بود و سبب اخراج حضرت آدم (ع ) بوده است .
زن مسئول گناهان
در مسيحيت نيز مانند يهوديان ، زن را مسئول گناهكارى دانسته اند در سفر پيدايش جمله 11 و 12 چنين مى خوانيم : زنى را كه تو، به من دادى تا همراه من باشد، از ميوه آن درخت به من داد و من آنرا خوردم .
بنابراين باعث سقوط آدم ، حوا گرديد و در حقيقت او مسئول گناههاى بشر است و خدا ناگزير شد تا تنها پسرش را به نام عيسى مسيح بفرستد تا به دار آويخته شود و با خون خودش گناهان بشر را كه زن مسئول آن است ، بشويد!!
هندوها، علاوه بر اينكه حتى حق حيات براى زن قائل نبوده و نيستند، معتقدند كه اين فقط روح گناهكار است كه به صورت زن متولد مى شود.(29)
از ديدگاه بودائيان نيز، طبق گفته مورخ معروف وسترمارك (MAR WESTER) همه زنها دامهاى اغوا كننده و فريبنده شيطان هستند كه براى مردها گسترده و نيروى فريبندگى در نهاد زنها با خطرناكترين شكل مجسم شده است به طورى كه مردها را شيفته و فريفته خود مى سازند و همين فريبندگى زنها است كه فكر عالمى را كور مى كند.
به هر حال اين نظريه سخيف و نا آگاهانه در ميان اقوام و ملل و به اصطلاح صاحبان اديان ، شايع گشت كه شيطان يا مار حوا را فريفت و سپس حوا آدم را به گناه وادار ساخت !
ترتولين مقدس به زنها مى گويد: آيا مى دانيد كه هر يك از شما حوائى هستيد؟ مجازات خدا بر جنس شما تا اين زمان ادامه دارد، در اين صورت شرارت با الضروره بايد باقى باشد، شما زنها دروازه هاى شيطان هستند، شما كسانى هستيد كه از آن درخت ممنوع ميوه چيديد، شما هستيد كه قانون الهى را شكسته ايد، شما كسانى هستيد كه آدم را فريفته اند آنهم هنگامى كه شيطان هنوز حمله نكرده بود، شما هستيد كه با آن سهولت ، صورت خدا را در نهاد بشر، ضايع و فاسد كرده ايد! بدبختى و مرگ ، مربوط به شما است و حتى مرگ پسر خدا مربوط به شما است .(30)
با اين بينش ، بزگترين ستم ها را نسبت به زن ، (يكى از دو ركن اساسى جامعه بشرى ) روا داشته اند و اساسى ساير اهانتها و ستمها را پى ريزى كرده اند و از اين طريق ، ضرب المثلها و آداب و رسوم غلطى را در ميان جوامع مرسوم نموده اند تا آنجا كه در بسيارى از نقاط جهان ، خود زن به اين تهمتها تن در داده و اينگونه به استضعاف كشيده شده است .
از ديدگاه قرآن 
قرآن مجيد، قاطعانه و صريح ، زن را از اين تهمت تبرئه نموده از مقام او دفاع مى كند و خط بطلان بر روى اين افسانه ها كشيده است قرآن در استان آدم و حوا مى فرمايد:
فقلنا يا ادم ان هذا عدولك و لزوجت (31)
(پس گفتيم اى آدم در حقيقت اين شيطان دشمن تو و همسرت مى باشد.)
در اينجا شيطان را، هم دشمن آدم و هم دشمن حوا معرفى كرده است و در جاى ديگر مى فرمايد:
ان الشيطان لكما عدومبين (32)
(به راستى كه اين شيطان دشمن هر دوى شما است .)
در اين آيه نيز دشمنى شيطان با هر دو اعلام شده است .
در مورد فريب دادن شيطان ، قرآن مى فرمايد:
فرسوس لهما الشيطان (33)
(پس شيطان آن دو (آدم و حوا) را وسوسه كرد.)
فد لا هما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما وطفقا بخصفان عليما من ورق الجنة و ناداهما ربهما الم انهكما عن تلكما الشجرة و اقل لكما ان الشيطان لكما عدومبين (34)
(آنگاه شيطان آن دو را به فريب و غفلت راهنمائى كرد، پس هنگامى كه از آن درخت چشيدند، پنهانى هاى آنان آشكار گرديد و بر آن شدند كه از برگ درختان بهشت استفاده كرده خود را بپوشانند و خدا آنان را مخاطب قرار داده فرمود آيا من شما دو نفر را از اين درخت نهى نكردم و نگفتم كه بى شك اين شيطان سخت دشمن شما است ؟!
دقت مى كنيد كه در تمام خطابها، هر نفر مخاطب هستند و هرگز يكى از آنان را وسيله شيطان و عنصر گناه و فريب ، معرفى نمى كند و در فريب شيطان نيز قبلا مى فرمايد:
… مانها كما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين اوتكونا من الخالدين و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين (35)
(و شيطان به دورغ گفت خدا شما دو نفر را از خوردن اين درخت نهى نكرد مگر براى اينكه مبادا شما دو فرشته گرديد يا اينكه مبادا در بهشت جاودانه بمانيد و براى آن دو، سوگند ياد كرد كه پس براى هر دوى شما از نصيحت كنندگان و خير خواهان هستم .)
و اتفاقا در جاى ديگر صراحت دارد كه شيطان به طور مستقيم خود آدم را وسوسه كرد و فريب داد.
فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لايبلى فاكلا منها فبدت لهما سواتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى (36)
(پس شيطان او (آدم ) را وسوسه كرد گفت آيا تو را به درخت جاودانگى و ملك ابديت راهنمائى بكنم ؟ سپس آدم و حوا از آن درخت خوردند، در نتيجه آنچه كه آشكار شدنش براى آنان زشت بود.نمايان شد و بر آن شدند كه از برگهاى درختان بهشتى استفاده كرده خود را بپوشانند و آدم ، پروردگارش را نافرمانى كرد و به بيراهه رفت )
و در مورد ديگر قرآن مجيد تصريح مى كند كه شيطان باعث لغزش آن دوشد و فريبشان داد آنجا كه مى فرمايد:
وقلنا يا آدم اسكن انت وزوجك الجنة و كلامنها رغدا حيث شتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانافيه .. (37)
(و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت مسكن گيريد و آزادانه و بدون زحمت از نعمتهاى آن برخوردار شويد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه از جمله ستمكاران خواهيد گشت ، پس شيطان ، آدم و حوا را از راه صحيح لغزاند و سبب اخراج آن دو از بهشت و محروميتشان از نعمتهاى بهشتى گرديد.)
آفرينش زيباى زن و مرد 
بدون ترديد، ارزش وجودى زن ، از ارزش وجودى مرد، جدا نيست و هيچكدام ذاتا عامل بدبختى يا عنصر گناه نيستند بلكه هر كدام در همين شرايط وجودى كه هستند، هيچگونه نقص در آنها نيست و به زيباترين نحو و شايسته ترين شكل آفريده شده اند كه اگر به جز اين بودند نقص داشتند آفريننده اين نظام خود فرموده است كه :
اعطى كلشى ء خلقه ثم هدى (38)
(خداى متعال آنچه كه لازمه وجودى آفرينش هر چيزى بود به آن عطا كرده و آنگاه راه و كمال و حركت را نيز به وى نشان داده است .)
جهان چون خد و خال و چشم و ابروست                                     كه هر چيزى به جاى خويش نيكو است
همانطور كه در كشور تن ، زيبائى هر كدام از اعضاء به همان كيفيتى است كه هستند زيبائى ديدگان در ظرافت آنها و زيبائى بازوان به قوى بودن و ستبر بودن آنها است ، در واحد انسانى زن و مرد نيز زيبائى مرد به كيفيت خاص ‍ خودش ، به نيرومند بودن و خشونت مردانگى او و زيبائى و جلوه زن ، به ظرافت و نازكى او است كه از شير حمله خوش بود و از غزال رم جمال شير به يال و كوپال ، و جلوه غزال ، به حالت آميخته با آرامى و لطافت و چشمهاى زيبا و معصومانه و رميدن از خشونتش مى باشد هرگز حق ندارى كه به حمله او يا به رميدن اين اعتراض كنى كه همين زيبا است غير اين نازيبا.
نقاش ازل همه جهان را به زيباترين وجه نقاشى كرده و نظام احسن را ارائه نموده است و در خصوص انسان فرموده است :
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (39)
(به تحقيق انسان را در زيباترين و بهترين قوام و مراتب وجود آفريده ايم )
و صوركم فاحسن صوركم (40)
(و خداى متعال شما را به تصوير كنيد پس صورت شما را زيباترين و بهترين صورت قرار داد.)
آرى همان خدائى كه همه جهان نو جهانيان را به حق آفريد و همگان را زيبا آفريد:
خلق السوات و الارض بالحق
زن و مرد نيز در اين نظام احسن به حق آفريده شده و به زيباترين وجه آفريده شده اند، منتهى همچنانكه تنه ها و شاخه هاى درختان ، تنومند و خشن هستند و بايد هم چنين باشند، شقايقها زيبا، ظريف و لطيف مى باشند، در زندگى انسانى نيز مثل مرد و زن ، به آن گونه است .

 نظر دهید »

شخصيت زن از ديدگاه قرآن (بخش اول)

26 مهر 1386 توسط سروش

(هادي دوست محمدي) بخش اول

مقدمه

 حقوق و جايگاه زن موضوعى است كه دشمنان اسلام تبليغات كاذب فراوان در اطراف آن بپا كرده اند، مصونيت زن را با محدوديت وى اشتباه گرفتند و رفتار برخى از مسلمين را با قوانين ، اسلام يكى دانستند و سيماى مهربان اسلام و دست نوازش قرآن و بازوى حمايت مسلمانان راستين را در دفاع از نواميس مسلمين نديدند و تلاش كردند اين قشر وسيع و مؤ ثر جامعه بشرى را به مكتب حيات بخش اسلام بدبين سازند، رسانه هاى گروهى و ابزارهاى تبليغاتى غرب . بلند گوى وسوسه هاى شيطان شدند و خواستند همچون شيطان كه به اغواى آدم و حوا چشم اميد داشت ، زنان پاك و دختران معصوم دنياى شرق را به خوردن ميوه ممنوعه وا دارند و لباس نجابت و كرامت را از پيكر آنان در آورند و آنان را از آسمان ارزشهاى ملكوتى و صحنه خدمات علمى و اجتماعى به لجن زار خود نمائى و خودفروشى و ابتذال و هرزگى بكشانند. سوء استفاده از صفاى فطرى و صداقت اوليه قشر مظلوم زن شيوه تاريخى شيطان است ، و تقويت آگاهى و ايمان بانوان بهترين راه مقابله با اين نيرنگهاى شيطانى است .

پيشگفتار

انقلاب اسلامى ايران ، همچنان كه در ابعاد مختلف در جبهه هاى گوناگون ، چهره كريه استعمار را برملا ساخت و شگردهاى شيطانى استعمارگران را افشاء نمود، بويژه در بعد استعمار فرهنگى ،با آگاهى بخشى مداوم و روحيه دادن به مردم ، توانست افكار بسيارى از مردم جهان را از قيد و بندهاى استعمارگران آزاد سازد و آنان را به حقايق جهان را از قيد و بندهاى استعمارگران آزاد سازد و آنان را به حقايق جهان آشناتر نمايد، و در اين ميان ، تهمتهاى ناجوانمردانه مزدوران استعمار را به اسلام ، رد كند.

 گردانندگان فرهنگهاى استعمارى ، بر اثر وحشتى كه از اسلام آزادى بخش و روشنگر داشتند، مى كوشيدند تا مانع آگاهى مردم از اسلام واقعى گردند، و علاوه بر اينكه خواسته هاى خود و اسلام مورد پسند خود را ترويج مى كردند، صدها تهمت و افتراء نيز به اسلام مى بستند تا جهانيان را از آن دور و متنفر سازند. از آن جمله در ماسك دفاع از آزادى زن ، جنايتكارانه ترين ستم را بر زن معاصر روا داشتند و او را به بردگى و اسارتى زشت تر از بردگى و اسارت قرون وسطائى كشاندند، با فريب دادن زن و جدا كردن وى از آئين الهى و بى خبر نگه داشتن او از اسلام ، از وى وسيله اى براى سود جوئى سودا گران و عياشان فراهم آورند!

از جنايتهائى كه مرتكب شدند اين بود كه گفتند: اسلام ، به زن ارج ننهاده و شخصيت انسانى براى او قائل نشده است . بر اثر اين تهمت ، بسيارى از جهانيان كلا از اسلام جدا ماندند و برخى از دانشمندان نيز بر اثر بى اطلاعى ، با كم اطلاعى از فرهنگ اسلام و بينش اسلامى ، نتوانستند نظر اسلام را در مورد زن ، به دست آورند و در نتيجه آنان نيز گر چه بى غرض ‍ بودند به اشتباه افتاده به فهم و درك نظر اسلام ، موفق نگشتند. در اين ميان ، حركت و جوشش زن مسلمان در ايران و نقش اساسى او در پيروزى انقلاب اسلامى ، جهانيان را متوجه اين حقيقت ساخت كه زن مسلمان كيست ؟ و چگونه است ؟

مردم گيتى ديدند كه زنان مسلمان ايرانى ، آن تعدادى كه در خيابانها و … به شكل عروسكهاى نمايشى غرب مى لولند، نمى باشند بلكه آنان كسانى هستند كه هنگام احساس خطر براى اسلام و با علم به جواز حركت و قيام و فرياد و با آگاهى از رضايت مقام رهبرى اسلامى ، مانند جويبارهائى از هر كوچه و كوى و برزن ، از ميان خانه ها و منازل ، جارى مى گردند و سيلى خروشان و رعد آسا را تشكيل مى دهند و عذابى اليم بر جان ستمكاران فريبكار مى گردند.

 جهانيان ديدند كه زن مسلمان ، با حفظ آئين عفاف و حجاب و با ظرافت از گل لطيف ترش و با نيروى الهى ايمانش ،مشتى پولادين و غرشى چون رعد در مقابل تبهكاران مى گردد و آتش مرگ آور براى خيمه شب بازى هاى استعمار مى شود. آرى يكى از ابعاد مثبت انقلاب اسلامى ايران اين بود كه توطئه استعمار فرهنگى را نيز خنثى كرد و برملا ساخت و اين تهمت را هم مرتفع نمود. بيچاره زنان غرب زده ، استعمار زده ، فريب خورده و بى خبر از روح و حيات اسلامى ، آنان كه حتى واژه زيباى آزادى را ادراك نكرده اند و شياطين استعمارى براى حفظ منافع خود نگذاشتند كه آنان اين مفاهيم را درك كنند و در نتيجه ، زن معاصر، اسير و برده مد و مدپرستى گشت و وسيله اى براى خوشگذرانيهاى مردان آلوده و منحرف !.

 زن غربى ،بيچاره ترين زن ، در عصر ما است زيرا با احترامى دروغين و كاذب و فريب دادن او به نام آزادى و روشنفكرى از او كالائى ساخته اند و او هر لحظه با خودنمائى در انظار، خويشتن را عرضه مى كند و متاءسفانه بسيارى از آنان هم (نمى دانند كه نمى دانند) و اين بى خبرى يا راضى شدن به ذلت ، از سوى زن غربى ، بلايى مهلك براى وى گشته و مهلك تر و دردناكتر اين كه : كسى كه درك نكرد و ندانست يا به همين حالت راضى شد و تن در دارد، هرگز بيدار نخواهد گشت و براى آزاد شدن تصميم نخواهد گرفت مانند بردگان كه تنها به سير شدن شكمشان راضى بودن و براى اربابانشان خوش ‍ خدمتى مى كردند و هرگز به آزاد شدن خويش نمى انديشيدند.

 بانوان جهان !

با احترام به همه زنان جهان و با يارى خداى متعال بر آن هستيم كه شخصيت زن را مخصوصا از ديدگاه قرآن ، كتاب آسمانى اسلام ، مورد بررسى و تحقيق قرار دهيم و بانوان جهان را به حقيقت آشناتر سازيم ، و از اين طريق ، اين قشر عظيم و مؤ ثر و اين ركن اساسى جامعه را به ارزش ‍ واقعى خود آگاه تر نمائيم . گر چه حق اين مطلب در نگارشهاى مختصر و محدود ادا نمائيم .

 قرآن ، همچنانكه همه حقايق را بيان كرده است ، از مقام والاى زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودى و شخصيت او را معرفى كرده است . زيرا قرآن ، تنها يك مجموعه قوانين ، و يك سلسله مقررات خشك و بى روح و بدون تفسير نيست . در قرآن قانون هست و تاريخ هم هست ، موعظه و اخلاق دارد، قواعد كلى جامعه شناسى و سبب پيروزى ها و شكست ها را نشان مى دهد، و داراى تفسير هم مى باشد. همانگونه كه در بسيارى از موارد، به صورت ابلاغ و بيان قانون ، دستورالعمل ها امر و نهى ها را معين مى كند. در جاى ديگر وجود و هستى را تفسير مى نمايد، راز آفرينش و خلقت انسان ، زمين آسمان ، گياه و حيوان را اعلام مى دارد و علل موت ها، حيات ها، مرگها، زندگيها، عزت ها، ذلت ها، ترقى ها و انحطاطها را بيان مى كند.

 قرآن يك كتاب فلسفى نيست ولى در مورد جهان ، انسان و اجتماع كه سه موضوع اساسى فلسفه است ، به گونه اى روشن و قاطع نظر مى دهد و با روش مخصوص خود، به كسانى كه آشنائى كامل با قرآن دارند جهان بينى خاص را مى بخشد و با نيروى خلل ناپذيرى كه از منابع كمال مطلق و مبداء علم الهى سرچشمه گرفته است ، افق فكرى پيروانش را روشنتر نموده بينشى عميق و نافذ در ادراك حقايق جهان ، به آنان مى بخشد و پيروان واقعى قرآن ، از اين طريق مانند ماديون در گرداب هاى هولناك زندگى ، اسير خيالبافيها و كجرويها نمى گردند. قرآن ، برخلاف همه آراء فلسفى و مذهبى و عادتهاى پيش از نزول قرآن و سنتهاى همزمان با نزول قرآن و بر خلاف برخى از آراء و عادت زمانهاى اخير، حقيقت وجودى زن را همانند مرد دانسته و مانند ديگران سرشت وى را جدا از مرد و طفيلى معرفى نكرده است .

 و من آياته خلق الكم من انفسكم ازواجا (از نشانه هاى او است كه براى شما از نفسس و جان خودتان ، جفت آفريد …) و در جاى ديگر مى فرمايد:

 ولله جعل لكم من انفسكم ازواجا(1) (و لله است كه براى شما از جنس و جان خودتان جفت قرار داده .) و در جاى ديگر سرشت و خمير مايه زن و مرد را يكى معرفى كرده و مى فرمايد:

 و الله خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم جعلكم ازواجا (2) (و خدا است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه ، آنگاه شما را جفت جفت قرار داد) ناگفته پيدا است كه مايه اصلى زن و مرد را از يكديگر جدا نكرده و هيچكدام را بر ديگرى ترجيع نداده است . و بالاخره ، در اين كتاب ، شخصيت زن از ديدگاه قرآن ، مورد تحليل قرار مى گيرد و جهانيان را به حقايق قرآنى پيرامون زن ، آشنا مى سازيم .

هويت زن

زن بر اثر دارا نبودن روح انسانى ، لايق محشور شدن ، در روز قيامت ، نيست و وى مظهر تام شيطان مى باشد !

اين گفته ها يكى از مواد قطعنامه اى است كه پس از كنفرانسها و تشكيل مجامع علمى ماكون در رم تصويب و تاءييد شده است .(3) داورى و قضاوت ، در مورد هويت زن در ادوار مختلف تاريخ ، به گونه اى است كه اگر بخواهيم تك تك آنها را به نگارش و تحرير در آوريم ، خود كتابى پر حجم و مبسوط خواهد شد ولى به طور اجمالى به برخى از آنها اشاره مى كنيم تا هم به مظلوميت زن در تاريخ ، بيشتر پى ببريم و هم با مقايسه آن آراء و نظريات ، با نظر اسلام ، به ارزش و اهميت بينش اسلامى در قرآن نيز آشناتر گرديم :

مظلوميت زن در تاريخ

 در ادوار پيش از تمدن ، ته تنها زن را از جنس مرد و انسان نمى دانستند، بلكه با وى همچون يك حيوان بهره ده ، برخورد مى كردند فيلسوف معروف فرانسوى دكتر گوستاولوبون مى نويسد: زن را يك مخلوق پست و فرومايه خيال مى كردند كه فائده وجوديش تنها در خدمت خانه و تكثير نسل بوده است .(4)

 فيلسوف شرق ، عارف بزرگ اسلامى مرحوم استاد علامه طباطبائى قدس ‍ سره مى نويسد: (5)

 در قبائل دور از تمدن مانند وحشيان افريقا و استراليا و جزائر مسكونى اقيانوسيه و اهالى بومى آمريكاى قديم و غيره ، زندگى زنان نسبت به مردان ، مانند زندگى چار پايان و ساير جانوران اهلى نسبت به انسان بوجود است .

 چنانكه انسان از روى غريزه استخدام به خود حق مى دهد كه در چار پايان و ساير حيوانات اهلى به هر نحو و براى هر كارى بخواهد تصرف كند، از پشم و كرك و گوشت و پوست و خون و استخوان و شير و ساير منافع آنها استفاده نمايد، و آنها را براى نگهبانى و باربرى و كشاورزى و شكار و اغراض بى شمار ديگر به كار گيرد، و اين جانوران بى زبان از مزاياى زندگى و آرمانهاى حياتى در خوراك و مسكن و استراحت و جفتگيرى جز آنچه را انسان راضى باشد، بهره اى ندارند و البته انسان هم جز به چيزهائى كه براى زندگيش سودمند است و منافاتى با اغراض وى در تسخير آنها ندارد راضى نخواهد شد. و گاهى كار به گزاف كريها و زور گوئيهاى عجيبى مى كشد كه اگر آن حيوان استخدام شده ناظر كارهاى خودش بود برايش بسى مايه شگفتى مى شد، مثلا بى گناهى ، بدون كوچكترين جرمى مورد ظلم و ستم واقع مى شود و هر جه فرياد مى كند كسى به فريادش نمى رسد، و ستمكارى بدون هيچ مانعى مشغول تعدى به ديگران مى گردد، و از طرفى يك حيوان ، بدون هيچ استحقاقى در راحت ترين و لذيذترين وضع زندگى خويش به سر مى برد مانند حيوان نرى كه براى جفتگيرى آماده شده و از طرفى ديگر، حيوان باركش اسب آسياب بايد بدون هيچ گناهى دائما رنج ببرد.

 حيوان بيچاره از حقوق حياتى بهره اى ندارد جز آنچه را انسان از حقوق خودش بشمارد، و در اين صورت اگر كسى به آن تعدى كند از اينكه به ملك مالكش تعدى نموده مورد مواءخذه قرار مى گيرد نه از نظر اينكه به حيوان بى گناه تعدى كرده است و همه اينها روى اين اصل است كه انسان ، وجود حيوانات را تبعى و طفيلى و فرع وجود خويش مى داند.

 آيا زن از آن مرد است ؟

 استاد با طرح اين مقدمه علمى و برهانى مى افزايد:

حيات زنان هم در ميان قبائل وحشى نسبت به حيات مردان يك زندگى تبعى به شمار مى رفت و اعتقادشان اين بود كه زن براى مرد خلق شده است ، و به طور اجمال زن در وجود و زندگى تابع مرد بود و هيچگونه استقلالى از خود نداشت مادامى كه از ازدواج نكرده بود پدر، و بعد از ازدواج شوهر، ولى مطلق او بود.

 مرد مى توانست زنش را به هر كس بخواهد بفروشد يا ببخشد! يا او را براى فرزندان آوردن و خدمت كردن ، قرض بدهد! و مى توانست رهايش كرده به حال خود بگذارد، بميرد يا زنده بماند،! و مى توانست او را مانند گوسفندى بكشد و گوشتش را بخورد بخصوص در هنگام قطعى و ميهمانى !. اموال و حقوق زن هم در خريد و فروش و داد و ستد متعلق به مرد بود.

 بر زن لازم بود كه هر امرى را پدر يا شوهرش مى كند اطاعت نمايد و در هيچ كارى استقلال نداشته باشد، و تمام امور خانه دارى و بچه دارى و كليه احتياجات زندگى مرد را متحمل شود، بايد از كارها سخت ترين آنها را مانند باربرى و گلكارى و غيره انجام بدهد، و از صناعات و حرفه ها پست ترين آنها را پيشه نمايد، و كار به جائى رسيده بود كه زن مى بايست پس از وضع حمل ، بلافاصله پى وظائف خدمتكارى مى رفت و مرد چند روز بجاى او مانند بيمارى بر بستر مى خوابيد و خود را مداوا مى كرد!.

اينها كليات حقوق و وظائف زن بود و علاوه بر اينها هر طايفه اى از اين طوايف وحشى ، به حسب اختلاف مناطق و محيطهاى زندگى ، آداب و رسوم مخصوصى نيز داشتند كه مى توان آنها را از كتابهائى كه در اين موضوع نوشته شده به دست آورد

مطالب بالا نمونه اندكى از آراء و نظريات ملل غير متمدن ، در مورد زن بود لازم است نمونه اى از آراء ملل متمدن را نيز بياوريم تا در تحليل نظر اسلام به عظمت و اهميت و آن بيشتر پى ببريم و بانوان جهان ، به حقايقى آشناتر گردند و ضمنا از فريبكارى ها و نيرنگهاى استعارى نيز آگاه شوند!.

زن و مرد مكمل وجود يكديگرند

موقعيت زن در ميان ملل به اصطلاح متمدن نيز بهتر از موقعيتش در ميان ملل غير متمدن و وحشى نبود. زن مانند حيوانى اهلى در اختيار مردها بود، او را از جنس انسانى نمى توانستند و گاهى وى را پستتر از بهائم و حيوانات تلقى مى كردند زيرا معتقد بودند كه در وجود او نوعى شر و شيطنت نهفته است و وى باعث همه كژى ها و بدبختيها است ! در كشورهائى مانند رم و ايران كه متمدن ترين كشورهاى آن روز بودند، دختران و زنان را مانند حيوانات ، از ايالت ديگر و از شهرى به شهر ديگر برده مى فروختند!.

 يونانيها، زن را موجودى پاك ناشدنى و زاده شيطان مى دانستند و وى را از هرگونه كارى جز كلفت شدن و ارضاء غريزه جنسى مرد، منع مى كردند!.

آتنى ها، زن را چون سفيهان و ديوانگان محجور مى شناختند و اجازه نمى دادند در اشيائى كه بيش از بيست من جو ارزش داشته باشد، دست بزنند.

در هند، حتى حق زندگى و حيات براى او قائل نبودند، و زندگى وى را هم از طفيل مرد مى دانستند كه آثار همه اين كج انديشيها و ستمها، هنوز هم در جهان وجود دارد و به نوعى ديگر به زن ، ظلمهاى گوناگونى روا مى دارند كه در آينده به خواست خداى متعال بحث خواهيم كرد.

 نظر دهید »

تفسير سوره حمد(قسمت سوم)

22 مهر 1386 توسط سروش

آيه 5
آيه و ترجمه
إِيَّاك نَعْبُدُ وَ إِيَّاك نَستَعِينُ
 ترجمه :
تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى ميجوئيم .
 تفسير:
انسان در پيشگاه خدا
اينجا سر آغازى است براى نيازهاى بنده و تقاضاهاى او از خدا، و در حقيقت لحن سخن از اينجا عوض مى شود، زيرا آيات قبل حمد و ثناى پروردگار و اظهار ايمان به ذات پاك او و اعتراف به روز قيامت بود.
اما از اينجا گوئى بنده با اين پايه محكم عقيدتى و معرفت و شناخت پروردگار خود را در حضور او، و در برابر ذات پاكش مى بيند، او را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش ‍ در برابر او، و سپس از امدادها و كمكهاى او سخن مى گويد: ((تنها ترا مى پرستم و تنها از تو يارى مى جويم )) (اياك نعبد و اياك نستعين ).
به تعبير ديگر: هنگامى كه مفاهيم آيات گذشته در جان انسان جاى گيرد، و اعماق وجودش به نور الله پرورش دهنده جهانيان روشن مى شود، و رحمت عام و خاص او و مالكيتش ‍ در روز جزا را درك مى كند، انسان به صورت يك فرد كامل از نظر عقيده در مى آيد، اين عقيده عميق توحيدى نخستين ثمره اش از يكسو بنده خالص خدا بودن ، و از بندگى بتها و جباران و شهوات در آمدن ، و از سوى ديگر دست استمداد به ذات پاك او دراز كردن است .
در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مى گفت و در اينجا سخن از توحيد عبادت ، و توحيد افعال است .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 43
توحيد عبادت آنست كه هيچكس و هيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا ندانيم تنها به فرمان او گردن نهيم ، تنها قوانين او را به رسميت بشناسيم و از هر نوع بندگى و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم .
توحيد افعال آنست كه تنها مؤ ثر حقيقى را در عالم او بدانيم (لا مؤ ثر فى الوجود الا الله ) نه اينكه عالم اسباب را انكار كنيم و به دنبال سبب نرويم بلكه معتقد باشيم كه هر سببى هر تاءثيرى دارد، آن هم به فرمان خدا است ، او است كه به آتش سوزندگى ، و به خورشيد روشنائى و به آب حياتبخشى داده است .
ثمره اين عقيده آنست كه انسان تنها متكى به الله خواهد بود، تنها قدرت و عظمت را مربوط به او مى داند، و غير او در نظرش فانى ، زوال پذير، و فاقد قدرت مى باشد.
تنها ذات الله قابل اعتماد و ستايش است ، و لياقت اين دارد كه انسان او را تكيه گاه خود در همه چيز قرار دهد.
اين تفكر و اعتقاد انسانرا از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مى دهد، حتى اگر به دنبال عالم اسباب مى رود نيز به فرمان او است يعنى در لابلاى اسباب ، قدرت خدا را كه مسبب الاسباب است مشاهده مى كند.
اين عقيده آن قدر روح انسانرا وسيع و افق فكر او را بالا مى برد كه به بى نهايت و ابديت مى پيوندد و از محيطهاى محدود آزاد و رها مى سازد.
نكته ها
1- -نقطه اتكاء فقط او است
طبق آنچه در ادبيات عرب خوانده ايم هنگامى كه مفعول بر فاعل مقدم شود، معنى حصر از آن استفاده مى گردد، و در اينجا مقدم شدن كلمه اياك بر نعبد و نستعين دليل بر انحصار است و نتيجه آن همان توحيد عبادت و توحيد افعالى است كه در بالا بيان كرديم .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 44
حتى در عبوديت و بندگى خود نيز احتياج به كمك او داريم ، و در اين راه نيز بايد از او استعانت جست ، مبادا گرفتار انحراف و عجب و ريا و امورى مانند اينها بشويم كه عبوديت ما را پاك در هم مى ريزد.
به تعبير ديگر در جمله اول كه مى گوئيم تنها تو را مى پرستيم كمى بوى استقلال دارد، بلافاصله با جمله اياك نستعين آنرا اصلاح مى كنيم و آن حالت بين الامرين (نه جبر و نه تفويض ) را در عبارت خود مجسم مى سازيم و الگوئى خواهد بود براى همه كارهاى ما.
2- ذكر صيغه جمع در نعبد و نستعين
و همچنين آيات بعد كه همه به صورت جمع است نشان مى دهد كه اساس عبادت مخصوصا نماز بر پايه جمع و جماعت است ، حتى به هنگامى كه بنده در برابر خدا به راز و نياز بر مى خيزد بايد خود را ميان جمع و جماعت ببيند، تا چه رسد به ساير كارهاى زندگيش .
به اين ترتيب هر گونه فردگرائى ، و تكروى ، انزواطلبى و مانند اينها مفاهيمى مردود از نظر قرآن و اسلام شناخته مى شود .
مخصوصا نماز، از اذان و اقامه كه دعوت به اجتماع براى نماز است گرفته (حى على الصلوة بشتاب به سوى نماز …) تا سوره حمد كه آغازگر نماز است ، السلام عليكم كه پايان آن است همه دليل بر اين است كه اين عبادت در اصل جنبه اجتماعى دارد، يعنى بايد به صورت جماعت انجام شود، درست است كه نماز فرادى نيز در اسلام صحيح است اما عبادت فردى جنبه فرعى و درجه دوم را دارد.
3- در برخورد نيروها از او كمك مى گيريم
بشر در اين جهان با نيروهاى مختلفى روبرو است ، هم از نظر نيروهاى طبيعى ، و هم از نظر نيروهاى درون ذاتى خود. براى اينكه بتواند در برابر عوامل مخرب و ويرانگر و منحرف

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 45
كننده ، مقاومت كند احتياج به يار و مدد كارى دارد، اينجا است كه خود را در زير چتر حمايت پروردگار قرار مى دهد، همه روز از خواب بر مى خيزد، و با تكرار جمله اياك نعبد و اياك نستعين اعتراف به عبوديت پروردگار كرده و از ذات پاك او براى پيروزى در اين مبارزه بزرگ كمك مى گيرد، و شامگاهان نيز با تكرار همين جمله سر به بستر مى نهد، با ياد او بر مى خيزد و با ياد و استمداد از وجود او بخواب مى رود و خوشا به حال كسى كه به چنين مرحلهاى از ايمان برسد، در برابر هيچ گردنكشى و زورمندى سر تعظيم فرود نمى آورد، در مقابل جاذبه ماديات خود را نمى بازد، همچون پيامبر اسلام مى گويد: ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين : نماز و عبادتم ، مرگ و حياتم همه از آن خداوند است كه پروردگار جهانيان است (انعام 162).
آيه 6
آيه و ترجمه
اهْدِنَا الصرَط الْمُستَقِيمَ
 ترجمه :
ما را به راه راست هدايت فرما.
 تفسير:
پيمودن صراط مستقيم
پس از اظهار تسليم در برابر پروردگار و وصول به مرحله عبوديت و استعانت و استمداد از ذات پاك او نخستين تقاضاى بنده اين است كه او را به راه راست ، راه پاكى و نيكى ، راه عدل و داد، و راه ايمان و عمل صالح هدايت فرمايد، تا خدائى كه همه نعمتها را به او ارزانى داشته نعمت هدايت را نيز بر آن بيفزايد.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 46
گر چه اين انسان در چنين شرائط مؤ من است ، و با خداى خود آشنا ولى امكان دارد كه هر آن اين نعمت به خاطر عواملى از او سلب گردد، و از صراط مستقيم منحرف و گمراه شود.
پس بايد هر شبانه روز لااقل ده بار از خداى خود بخواهد كه لغزش و انحرافى براى او پيش نيايد.
بعلاوه اين صراط مستقيم كه همان آئين حق است مراتب و درجاتى دارد كه همه افراد در پيمودن اين درجات يكسان نيستند، هر مقدار از اين درجات را انسان طى نمايد، باز درجات بالاتر و والاترى وجود دارد كه انسان با ايمان بايد از خدا بخواهد تا او را به آن درجات هدايت كند.
در اينجا اين سؤ ال معروف كه چرا ما همواره در خواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مى كنيم مگر ما گمراهيم ؟ مطرح مى شود.
وانگهى به فرضى كه اين سخن از ما زيبنده باشد از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنى دارد؟!
در پاسخ اين ايراد مى گوئيم :
اولا: همانطور كه اشاره شد انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره او مى رود، به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگهدارد.
ما نبايد فراموش كنيم كه وجود و هستى و تمام مواهب الهى ، لحظه به لحظه از آن مبدء بزرگ به ما مى رسد.
سابقا گفتيم مثل ما و همه موجودات (از يك نظر) مثل لامپهاى برق است ، اگر مى بينيم نور لامپ ، متصل و يكنواخت پخش مى شود به خاطر آنست كه لحظه به لحظه نيرو از منبع برق به او مى رسد منبع برق هر لحظه نور جديدى توليد مى كند و بوسيله سيمهاى ارتباطى به لامپ تحويل مى گردد.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 47
هستى ما نيز همانند نور اين لامپها است گر چه به صورت يك وجود ممتد جلوه گر است ، ولى در حقيقت لحظه به لحظه وجود تازه اى از منبع هستى آفريدگار فياض ، به ما مى رسد.
بنابر اين همانگونه كه هر لحظه وجود تازهاى به ما مى رسد، به هدايت جديدى نيز نيازمنديم بديهى است اگر موانعى در سيمهاى معنوى ارتباطى ما با خدا ايجاد شود، كژيها، ظلمها، ناپاكيها و … پيوند ما را از آن منبع هدايت قطع مى كند، و همان لحظه از صراط مستقيم منحرف خواهيم شد.
ما از خدا طلب مى كنيم كه اين موانع پيش نيايد و ما بر صراط مستقيم ثابت بمانيم .
ثانيا: هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجا مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد.
اين را نيز مى دانيم كه طريق تكامل نامحدود است و به سوى بى نهايت همچنان پيش مى رود.
بنابر اين جاى تعجب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خدا تقاضاى هدايت صراط مستقيم كنند، چه اينكه كمال مطلق تنها خدا است ، و همه بدون استثناء در مسير تكاملند چه مانع دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمايند.
مگر ما بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) صلوات و درود نمى فرستيم ؟ مگر مفهوم صلوات ، تقاضاى رحمت تازه پروردگار براى محمد و آل محمد نيست ؟
مگر خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نمى فرمود: رب زدنى علما خدايا علم (و هدايت ) مرا بيشتر كن !
مگر قرآن نمى گويد: و يزيد الله الذين اهتدوا هدى : خداوند هدايت هدايت يافتگان را افزون مى كند (مريم 76).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 48
و نيز مى گويد: و الذين اهتدوا زادهم هدى و آتاهم تقواهم : آنها كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و تقوا به آنها مى دهد محمد 17).
و از اينجا پاسخ سؤ الى كه مربوط به درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و امامان است نيز روشن كه اين درود و صلوات در حقيقت تقاضاى مقام بالاتر و والاتر براى آن بزرگواران است .
براى روشن شدن آنچه گفتيم به دو حديث زير توجه فرمائيد:
1 امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير جمله اهدنا الصراط المستقيم مى فرمايد، يعنى ادم لنا توفيقك الذى اطعناك به فى ماضى ايامنا، حتى نطيعك كذلك فى مستقبل اعمارنا:خداوندا توفيقاتى را كه در گذشته بر ما ارزانى داشتى و به بركت آن تو را اطاعت كرديم ، همچنان ادامه ده تا در آينده عمرمان نيز تو را اطاعت كنيم .
2 امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: يعنى ارشدنا للزوم الطريق المؤ دى الى محبتك ، و المبلغ الى جنتك ،والمانع من ان نتبع اهوائنا فنغطب ، او ان ناخذ بارائنا فنهلك : يعنى خداوندا ما را بر راهى كه به محبت تو مى رسد و به بهشت واصل مى گردد، و مانع از پيروى هوسهاى كشنده و آراء انحرافى و هلاك كننده است ، ثابت بدار.
صراط مستقيم چيست ؟
آنگونه كه از بررسى آيات قرآن مجيد بر مى آيد صراط مستقيم همان آئين خدا پرستى و دين حق و پايبند بودن به دستورات خدا است چنانكه در سوره

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 49
انعام آيه 161 مى خوانيم : قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين : بگوخداوند مرا به صراطمستقيم هدايت كرده : به دين استوار،آئين ابراهيم كه هرگز به خداشرك نورزيد.
در اينجا دين ثابت و پا بر جا و آئين توحيدى ابراهيم و نفى هر گونه شرك به عنوان صراط مستقيم معرفى شده كه اين جنبه عقيدتى را مشخص مى كند.
اما در سوره يس آيه 61 و 62 چنين مى خوانيم : الم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم : ((اى فرزندان آدم مگر با شما پيمان نبستم كه شيطان را پرستش نكنيد (به دستورات او عمل ننمائيد) و مرا پرستش كنيد اين همان صراط مستقيم است )).
در اينجا به جنبه هاى عملى آئين حق اشاره شده كه نفى هر گونه كار شيطانى و عمل انحرافى است .
و به گفته قرآن در سوره آل عمران آيه 101 راه رسيدن به صراط مستقيم پيوند و ارتباط با خدا است (و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم ).
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه راه مستقيم همى شه يك راه بيشتر نيست زيرا ميان دو نقطه تنها يك خط مستقيم وجود دارد كه نزديكترين راه را تشكيل مى دهد.
بنابر اين اگر قرآن مى گويد صراط مستقيم ، همان دين و آئين الهى در جنبه هاى عقيدتى و عملى است به اين دليل است كه نزديكترين راه ارتباط با خدا همانست .
و نيز به همين دليل است كه دين واقعى يك دين بيشتر نيست ان الدين عند الله الاسلام : ((دين در نزد خدا اسلام است ))(آل عمران آيه 19).
به خواست خدا بعدا خواهيم ديد كه اسلام معنى وسيعى دارد كه هر آئين توحيدى را در آن عصر و زمان كه رسميت داشته و با آئين جديد نسخ نشده است شامل مى شود.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 50
و از اينجا روشن مى شود تفسيرهاى مختلفى كه مفسران در اين زمينه نقل كرده اند همه در واقع به يك چيز باز مى گردد:
بعضى آن را به معنى اسلام .
بعضى به معنى قرآن .
بعضى به پيامبر و امامان راستين .
و بعضى آنرا به آئين الله كه جز آن را قبول نمى كند، تفسير نموده اند تمام اين معانى بازگشت به همان دين و آئين الهى در جنبه هاى اعتقادى و عملى مى كند.
همچنين رواياتى كه در منابع اسلامى در اين زمينه وارد شده و هر كدام به زاويه اى از اين مساءله اشاره كرده همه به يك اصل باز مى گردد، از جمله : از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنين نقل شده : الصراط المستقيم صراطالانبياء و هم الذين انعم الله عليهم : ((صراط مستقيم راه پيامبران است و همانها هستند كه مشمول نعمتهاى الهى شده اند)).
از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه اهدنا الصراط المستقيم فرمود: الطريق و معرفة الامام : ((منظور راه و شناخت امام است .))
و نيز در حديث ديگرى از همان امام نقل شده : و الله نحن الصراط المستقيم : ((به خدا سوگند مائيم صراط مستقيم )).
در حديث ديگرى باز از همان امام مى خوانيم كه فرمود: صراط مستقيم ، امير مؤ منان على (عليه السلام ) است .
مسلم است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) همه به همان

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 51
آئين توحيدى خدا دعوت مى كردند، دعوتى كه جنبه هاى اعتقادى و عملى را در بر مى گرفت .
جالب اينكه ((راغب )) در كتاب ((مفردات )) در معنى صراط مى گويد: ((صراط)) راه مستقيم است ، بنابر اين مستقيم بودن در مفهوم صراط افتاده ، و ذكر آن به صورت توصيف ، براى تاءكيد هر چه بيشتر روى اين مساءله است .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 52
آيه 7
آيه و ترجمه
صِرَط الَّذِينَ أَنْعَمْت عَلَيْهِمْ غَيرِ الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضالِّينَ
 ترجمه :
راه آنها كه بر آنان نعمت دادى نه آنها كه بر ايشان غضب كردى و نه گمراهان !
 تفسير:
دو خط انحرافى !
اين آيه در حقيقت تفسير روشنى است براى ((صراط مستقيم )) كه در آيه قبل خوانديم ، مى گويد: مرا به راه كسانى هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمتهاى خود قرار دادى (نعمت هدايت ، نعمت توفيق ، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت ) نه آنها كه بر اثر اعمال زشت ، و انحراف عقيده غضب تو دامنگيرشان شد و نه آنها كه جاده حق را رها كرده و در بيراهه ها گمراه و سرگردان شده (صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين ).
در حقيقت چون ما آشنائى كامل به راه و رسم هدايت نداريم ، خدا به ما دستور مى دهد كه در اين آيه طريق و خط پيامبران و نيكوكاران و آنها كه مشمول نعمت و الطاف او شده اند را بخواهيم .
و نيز به ما هشدار مى دهد كه در برابر شما همى شه دو خط انحرافى قرار دارد، خط ((مغضوب عليهم )) و خط((ضالين )) كه به زودى به تفسير اين دو آشنا خواهيم شد.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 53
نكته ها
1- الذين انعمت عليهم كيانند ؟
سوره نساء آيه 69 اين گروه را تفسير كرده است : و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا:
((كسانى كه دستورات خدا و پيامبر را اطاعت كنند، خدا آنها را با كسانى قرار مى دهد كه مشمول نعمت خود ساخته ، از پيامبران و رهبران صادق و راستين و جانبازان و شهيدان راه خدا و افراد صالح ، و اينان رفيقان خوبى هستند)).
همانگونه كه ملاحظه مى كنيم اين آيه افراد مورد نعمت خدا را چهار گروه معرفى مى كند: ((پيامبران ، صديقين ، شهداء، و صالحين .
اين مراحل چهارگانه شايد اشاره به اين معنى باشد كه براى ساختن يك جامعه انسانى سالم و مترقى و مؤ من ، نخست بايد رهبران حق و انبياء وارد ميدان شوند.
و به دنبال آنها مبلغان صديق و راستگو كه گفتار و كردارشان با يكديگر هماهنگ است ، تا اهداف پيامبران را از اين طريق در همه جا گسترش دهند.
به دنبال اين دوران سازندگى فكرى ، طبيعتا عناصر آلوده و آنها كه مانع راه حقند سر بر دارند، جمعى بايد در مقابل آنها قيام كنند و عده اى شهيد شوند و با خون پاكشان درخت توحيد آبيارى گردد.
در مرحله چهارم محصول اين كوششها و تلاشها به وجود آمدن صالحان است اجتماعى پاك و شايسته و آكنده از معنويت .
بنابراين ما در سوره حمد در شبانه روز پى در پى از خدا مى خواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم ، خط انبياء خط صديقين ، خط شهدا و صالحين و روشن

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 54
است كه در هر مقطع زمانى بايد در يكى از اين خطوط، انجام وظيفه كنيم و رسالت خويش را ادا نمائيم .
2- ((مغضوب عليهم )) و ((ضالين )) كيانند؟
جدا كردن اين دو از هم در آيات فوق نشان مى دهد كه هر كدام اشاره به گروه مشخصى است .
در اينكه فرق ميان اين دو چيست سه تفسير وجود دارد:
1 از موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن مجيد چنين استفاده مى شود كه ((مغضوب عليهم )) مرحله اى سختتر و بدتر از ضالين است ، و به تعبير ديگر ضالين گمراهان عادى هستند، و مغضوب عليهم ، گمراهان لجوج و يا منافق ، و به همين دليل در بسيارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكر شده .
در آيه 106 سوره نحل مى خوانيم و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله : ((آنهائى كه سينه خود را براى كفر گسترده ساختند غضب پروردگار بر آنها است )).
و در آيه 6 سوره فتح آمده است ، و يعذب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظانين بالله ظن السوء عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعدلهم جهنم : ((خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك و آنها را كه درباره خدا گمان بد مى برند مورد غضب خويش قرار مى دهد، و آنها را لعن مى كند، و از رحمت خويش دور مى سازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است .
به هر حال مغضوب عليهم آنها هستند كه علاوه بر كفر، راه لجاجت و عناد و دشمنى با حق را مى پيمايند و حتى از اذيت و آزار رهبران الهى و پيامبران در صورت امكان فروگذار نمى كنند آيه 112 سوره آل عمران مى گويد: و بائوا بغضب من الله … ذلك بانهم كانوايكفرون بايات الله و يقتلون الانبياء بغير حق ذلك بما

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 55
عصوا و كانوا يعتدون : ((غضب خداوند شامل حال آنها (يهود) شد چرا كه به خدا كفر مى ورزيدند و پيامبران الهى را به ناحق مى كشتند)).
2 جمعى از مفسران عقيده دارند كه مراد از ((ضالين )) منحرفين نصارى و منظور از ((مغضوب عليهم )) منحرفان يهودند.
اين برداشت به خاطر موضعگيريهاى خاص اين دو گروه در برابر دعوت اسلام مى باشد، زيرا همانگونه كه قرآن هم صريحا در آيات مختلف بازگو مى كند، منحرفان يهود، كينه و عداوت خاصى نسبت به دعوت اسلام نشان مى دادند، هر چند در آغاز، دانشمندان آنها از مبشران اسلام بودند، اما چيزى نگذشت كه به جهاتى كه اينجا جاى شرح آن نيست از جمله به خطر افتادن منافع ماديشان سرسختترين دشمن شدند، و از هر گونه كار شكنى در پيشرفت اسلام و مسلمين فروگذار نكردند (همانگونه كه امروز نيز موضع گروه صهيونيست در برابر اسلام و مسلمانان همين است ).
و با اين حال تعبير از آنها به ((مغضوب عليهم )) بسيار صحيح به نظر مى رسد ولى بايد توجه داشت كه اين تعبير در حقيقت از قبيل تطبيق كلى بر فرد است ، نه انحصار مفهوم مغضوب عليهم در اين دسته از يهود.
اما منحرفان از نصارى كه موضعشان در برابر اسلام تا اين حد سرسختانه نبود، تنها در شناخت آئين حق گرفتار گمراهى شده بودند، از آنها تعبير به ضالين شده كه آن هم از قبيل تطبيق كلى بر فرد است .
در احاديث اسلامى نيز كرارا مغضوب عليهم به يهود و ضالين به منحرفان نصارى تفسير شده است و نكته اش همانست كه در بالا اشاره شد.
3 اين احتمال نيز وجود دارد كه ضالين به گمراهانى اشاره مى كند كه اصرارى بر گمراه ساختن ديگران ندارند در حالى كه ((مغضوب عليهم )) كسانى

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 56
هستند كه هم گمراهند و هم گمراه گر، و با تمام قوا مى كوشند ديگران را همرنگ خود سازند!.
شاهد اين معنى آياتى است كه سخن از كسانى مى گويد كه مانع هدايت ديگران به راه راست بودند و به عنوان ((يصدون عن سبيل الله )) از آنها ياد شده در آيه 16 سوره شورى مى خوانيم : و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم و عليهم غضب و لهم عذاب شديد: ((آنها كه بعد از پذيرش دعوت اسلام از ناحيه مؤ منان ، در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به مخاصمه و بحثهاى انحرافى بر مى خيزند، حجت و دليلشان در پيشگاه خدا باطل و بى اساس است و غضب خدا بر آنها است و عذاب شديد در انتظارشان خواهد بود.
اما با اين همه چنين به نظر مى رسد كه جامعترين اين تفاسير همان تفسير اول است تفسيرى كه بقيه تفسيرها در آن جمع است و در حقيقت مصداقى از مصاديق آن محسوب مى شود بنابر اين دليلى ندارد كه ما مفهوم وسيع آيه را محدود كنيم .
و الحمد لله رب العالمين
(پايان سوره حمد)

 نظر دهید »

تفسير سوره حمد(بخش دوم)

18 مهر 1386 توسط سروش

آيه 2
آيه و ترجمه
الْحَمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ
 ترجمه :
ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
 تفسير:
جهان غرق رحمت او است
بعد از ((بسم الله )) كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه بندگان آنست كه به ياد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پايانش بيفتند، همان نعمتهاى فراوانى كه سراسر وجود ما را احاطه كرده و راهنماى ما در شناخت پروردگار و هم انگيزه ما در راه عبوديت است .
اينكه مى گوئيم : انگيزه به خاطر آنست كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند.
به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم ، كه سخن از انگيزه هاى خداشناسى به ميان مى آيد((وجوب شكر منعم )) را كه يك فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى ، يادآور مى شوند.
و اينكه مى گوئيم : راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى او است ، به خاطر آن است كه بهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدء، مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است .
به اين دو دليل سوره فاتحة الكتاب با اين جمله شروع مى شود (الحمد لله رب العالمين ).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 28
براى پى بردن به عمق و عظمت اين جمله لازم است ، به تفاوت ((حمد)) و ((مدح )) و ((شكر)) و نتايج آن توجه شود:
1 ((حمد)) در لغت عرب به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است ، يعنى هنگامى كه كسى آگاهانه كار خوبى انجام دهد، و يا صفتى را براى خود برگزيند كه سرچشمه اعمال نيك اختيارى است ، ما او را حمد و ستايش مى گوئيم .
ولى ((مدح )) به معنى هر گونه ستايش است ، خواه در برابر يك امر اختيارى باشد يا غير اختيارى ، فى المثل تعريفى را كه از يك گوهر گرانبها مى كنيم ، عرب آن را مدح مى نامد، و به تعبير ديگر مفهوم مدح ، عام است در حالى كه مفهوم حمد خاص مى باشد.
ولى مفهوم ((شكر)) از همه اينها محدودتر است ، تنها در برابر نعمتهائى شكر و سپاس مى گوئيم كه از ديگرى با ميل و اراده او به ما رسيده است و اگر به اين نكته توجه كنيم كه الف و لام ((الحمد)) به اصطلاح الف و لام جنس است و در اينجا معنى عموميت را مى بخشد، چنين نتيجه مى گيريم كه هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
حتى هر انسانى كه سرچشمه خير و بركتى است ، و هر پيامبر و رهبر الهى كه نور هدايت در دلها مى پاشد، هر معلمى كه تعليم مى دهد، هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مى كند، و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مى نهد ستايش آنها از ستايش خدا سرچشمه مى گيرد، چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است ، و يا به تعبير ديگر حمد اينها، حمد خدا، و ستايش اينها ستايشى براى او است .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 29
و نيز اگر خورشيد نورافشانى مى كند، ابرها باران مى بارند، و زمين بركاتش را به ما تحويل مى دهد، اينها نيز همه از ناحيه او است ، بنابر اين تمام حمدها به او بر مى گردد.
و به تعبير ديگر جمله الحمدلله رب العالمين ، اشاره اى است هم به توحيد ذات و هم صفات و هم افعال (دقت كنيد).
2 اصولا توصيف ((الله )) در اينجا به ((رب العالمين ))، در واقع از قبيل ذكر دليل بعد از بيان مدعا است ، گوئى كسى سؤ ال مى كند چرا همه حمدها مخصوص خدا است ، در پاسخ گفته مى شود: براى اينكه او ((رب العالمين )) و پروردگار جهانيان است . قرآن مجيد مى گويد الذى احسن كل شيى ء خلقه : ((خداوند كسى است كه آفرينش هر چيزى را به بهترين صورت انجام داد)) (سجده 7).
و نيز مى گويد: و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها: ((هر جنبنده اى در زمين است روزيش بر خدا است )) (هود 6).
3 از كلمه ((حمد)) اين نكته نيز به خوبى استفاده مى شود كه خداوند همه اين مواهب و نيكيها را با اراده و اختيار خود ايجاد كرده است ، بر ضد گفته آنان كه خدا را همانند خورشيد يك مبدء مجبور فيض بخش مى دانند.
4 جالب اينكه حمد تنها در آغاز كار نيست ، بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مى دهد با حمد خدا خواهد بود.
در مورد بهشتيان مى خوانيم دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمين : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عيب و نقص ، و تحيت آنها سلام ، و آخرين سخنشان الحمد لله رب العالمين است )) (يونس 10).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 30
5 اما كلمه ((رب )) در اصل به معنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مى پردازد و كلمه ((ربيبه )) كه به دختر همسر انسان گفته مى شود از همينجا گرفته شده است ، زيرا او هر چند از شوهر ديگرى است ولى زير نظر پدر خوانده اش پرورش مى يابد.
اين كلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته مى شود، و اگر به غير خدا اطلاق گردد حتما به صورت اضافه است مثلا مى گوئيم ((رب الدار)) (صاحب خانه ) ((رب السفينة )) (صاحب كشتى ).
در تفسير ((مجمع البيان )) معنى ديگرى نيز بر آن افزوده است و آن شخص بزرگى است كه فرمان او مطاع مى باشد، اما بعيد نيست كه هر دو معنى به يك اصل باز گردد.
6 كلمه ((عالمين )) جمع عالم است و عالم به معنى مجموعه اى است از موجودات مختلف كه داراى صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند، مثلا مى گوئيم عالم انسان و عالم حيوان و عالم گياه ، و يا مى گوئيم عالم شرق و عالم غرب عالم امروز و عالم ديروز، بنابراين ((عالم )) خود به تنهائى معنى جمعى دارد و هنگامى كه به صورت ((عالمين )) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى اين جهان است .
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه جمع با((ين )) معمولا براى جمع عاقل است در حاليكه همه عالمهاى اين جهان صاحبان عقل نيستند، به همين دليل بعضى از مفسران كلمه عالمين را در اينجا اشاره به گروه ها و مجموعه هائى از صاحبان

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 31
عقل مى دانند مانند فرشتگان و انسانها و جن .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين جمع بخاطر تغليب باشد (منظور از تغليب اين است كه مجموعهاى از صاحبان صفات مختلف را با وصف صنف برتر توصيف كنيم ).
7 نويسنده تفسير((المنار)) مى گويد: از جد ما امام صادق (عليه السلام ) كه رضوان خدا بر او باد چنين نقل شده كه مراد از ((عالمين )) تنها انسانها هستند. سپس اضافه مى كند در قرآن نيز ((عالمين )) به همين معنا آمده است مانند ((ليكون للعالمين نذيرا)): خداوند قرآن را بر بندهاش فرستاد تا جهانيان را انذار كند (سوره فرقان آيه 1) (1).
ولى اگر موارد استعمال عالمين را در قرآن در نظر بگيريم خواهيم ديد كه هر چند كلمه عالمين در بسيارى از آيات قرآن به معنى انسانها آمده است ولى در پاره اى از موارد معنى وسيعترى دارد، و انسانها و موجودات ديگر جهان را در بر مى گيرد، مانند ((فلله الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمين )): ستايش مخصوص خدا است كه مالك و پروردگار آسمانها و زمين ، مالك و پروردگار جهانيان است )) (جاثيه آيه 36).
و مانند ((قال فرعون و ما رب العالمين قال رب السموات و الارض و ما بينهما)): ((فرعون گفت پروردگار عالميان چيست ؟ موسى در پاسخ گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است )) (آيه 23 و 24 سوره شعراء).
جالب اينكه در روايتى كه صدوق در كتاب ((عيون الاخبار)) از على (عليه السلام ) نقل كرده چنين مى خوانيم : ((كه امام عليه السلام در ضمن تفسير آيه الحمدلله رب العالمين فرمود: رب العالمين هم الجماعات ، من كل مخلوق من الجمادات و الحيوانات : ((رب العالمين اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم از موجودات

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 32
بى جان و جاندار)).
اما اشتباه نشود كه در ميان اين روايات تضادى وجود ندارد، زيرا اگر چه كلمه عالمين مفهومش گسترده و وسيع است ، ولى از آنجا كه گل سر سبد مجموعه موجودات جهان انسان مى باشد، گاهى انگشت روى او گذارده مى شود، و بقيه را تابع و در سايه او مى بيند، بنابراين اگر در روايت امام سجاد (عليه السلام ) تفسير به انسانها شده بخاطر آن است كه هدف اصلى در اين مجموعه بزرگ انسانها هستند.
8 اين نكته نيز قابل توجه است كه بعضى عالم را به دو گونه تقسيم كرده اند: عالم كبير و عالم صغير، و منظورشان از عالم صغير وجود يك انسان است ، چرا كه وجود يك انسان خود به تنهائى مجموعه اى است از نيروهاى مختلفى كه حاكم بر اين عالم بزرگ مى باشد، و در حقيقت انسان نمونه بردارى از همه جهان است .
آنچه سبب مى شود كه مخصوصا ما روى مفهوم وسيع عالم تكيه كنيم آن است كه بعد از جمله الحمدلله آمده در اين جمله همه حمد و ستايش را مخصوص خدا مى شمريم ، سپس رب العالمين را به منزله دليلى بر آن ذكر مى كنيم ، مى گوئيم : همه ستايشها مخصوص او است چرا كه هر كمالى و هر نعمتى و هر موهبتى كه در جهان وجود دارد مالك و صاحب و پروردگارش او مى باشد.
نكته ها:
1- خط سرخ بر همه رب النوعها
مطالعه تاريخ اديان و مذاهب نشان مى دهد كه منحرفان از خط توحيد راستين ، همواره براى اين جهان رب النوعهايى قائل بودند، سرچشمه اين تفكر

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 33
غلط اين بوده كه گمان مى كردند هر يك از انواع موجودات نياز به رب النوع مستقلى دارد كه آن نوع را تربيت و رهبرى كند، گويا خدا را كافى براى تربيت اين انواع نمى دانستند!.
حتى براى امورى همانند عشق عقل ، تجارت ، جنگ و شكار رب النوعى قائل بودند، از جمله يونانيان دوازده خداى بزرگ (رب النوع ) را پرستش مى كردند كه به پندار آنها بر فراز قله المپ بزم خدائى دائر ساخته ، و هر يك مظهر يكى از صفات آدمى بودند!.
در ((كلده )) پايتخت كشور ((آشور)) رب النوع آب ، رب النوع ماه ، رب النوع خورشيد و رب النوع زهره قائل بودند، و هر كدام را بنامى مى ناميدند، و مافوق همه اينها ((ماردوك )) را رب الارباب مى شمردند.
در ((روم )) نيز خدايان متعدد رواج داشت و بازار شرك و تعدد خدايان و ارباب انواع شايد از همه جا داغتر بود.
آنها مجموع خدايان را به دو دسته تقسيم مى كردند: خدايان خانوادگى و خدايان حكومت ، كه مردم زياد به آنها علاقه نشان نمى دادند (چرا كه دل خوشى از حكومتشان نداشتند).
عده اين خدايان فوق العاده زياد بود، زيرا هر يك از اين خدايان يك پست مخصوص داشت ، و در امور محدودى مداخله مى كرد، تا آنجا كه ((در خانه )) داراى خداى مخصوص ‍ بود! بلكه پاشنه و آستانه خانه نيز هر يك رب النوعى داشتند!
به گفته يكى از مورخان جاى تعجب نيست كه روميها 30 هزار خدا داشته باشند، آن چنانكه يكى از بزرگان آنها به شوخى گفته بود تعداد خدايان كشور ما به حدى است كه در معابر و محافل فراوانتر از افراد ملت مى باشند!

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 34
از اين خدايان مى توان رب النوع كشاورزى ، رب النوع آشپزخانه ، و رب النوع انبار غذا، رب النوع خانه ، رب النوع شعله گاز، رب النوع آتش رب النوع ميوه ها، رب النوع درو، رب النوع درخت تاك ، رب النوع جنگل رب النوع حريق و رب النوع دروازه بزرگ رم و رب النوع آتشكده ملى را نام برد.
كوتاه سخن اينكه بشر در گذشته با انواع خرافات دست به گريبان بوده است همانطور كه الان هم خرافات بسيارى از آن عصر به يادگار مانده .
در عصر نزول قرآن نيز بتهاى متعدد مورد پرستش و ستايش قرار داشته و شايد همه يا قسمتى از آنها جانشين رب النوعهاى پيشين بودند.
از همه گذشته گاهى بشر را نيز عملا رب خود قرار مى دادند، چنانكه قرآن در نكوهش مردمى كه احبار (دانشمندان يهود) و رهبانان (مردان و زنان تارك دنيا) را ارباب خود مى دانستند مى گويد ((اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله )): آنها احبار و رهبانهايشان را ارباب بجاى خدا مى دانستند (توبه 31).
به هر حال از آنجا كه اين خرافات علاوه بر اينكه انسان را به انحطاط عقلى مى كشانيد، مايه تفرقه و تشتت و پراكندگى است ، پيامبران الهى به مبارزه شديد با آن برخاستند، تا آنجا كه مى بينيم بعد از بسم الله نخستين آيه اى كه در قرآن نازل شده ، در همين رابطه است ((الحمد لله رب العالمين )) همه ستايشها مخصوص خداوندى است كه رب همه جهانيان است .
و به اين ترتيب قرآن خط سرخى بر تمام رب النوعها مى كشد و آنها را به وادى عدم همانجا كه جاى اصليشان است مى فرستد، و گلهاى توحيد و يگانگى و همبستگى و اتحاد را به جاى آن مى نشاند.
قابل توجه اينكه همه مسلمانان موظفند در نمازهاى روزانه هر شبانه روز

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 35
لااقل ده بار اين جمله را بخوانند و به سايه الله خداوند يگانه ايكه مالك و رب و سرپرست و پرورش دهنده همه موجودات است پناه برند، تا هرگز توحيد را فراموش نكنند و در بيراهه هاى شرك سرگردان نشوند.
2- پرورش الهى راه خداشناسى
گرچه كلمه ((رب )) همانگونه كه گفتيم در اصل به معنى مالك و صاحب است ، ولى نه هر صاحبى ، صاحبى كه عهده دار تربيت و پرورش مى باشد، و به همين جهت در فارسى به عنوان پروردگار ترجمه مى شود .
دقت در سير تكاملى موجودات زنده ، و تحول و دگرگونيهاى موجودات بى جان ، و فراهم آمدن زمينه هاى تربيت موجودات ، و ريزه كارى هايى كه در هر يك از اين قسمتها نهفته شده است يكى از بهترين طرق خداشناسى است .
هماهنگيهائى كه در ميان اعضاء بدن ماست كه غالبا بدون آگاهى ما بر قرار مى باشد، يكى از نمونه هاى زنده آن است .
فى المثل هنگامى كه حادثه مهمى در زندگى ما رخ مى دهد، و بايد با تمام توان در برابر آن بپاخيزيم ، در يك لحظه كوتاه فرمانى هماهنگ به تمام ارگانهاى بدن ما به صورت ناآگاه صادر مى شود، بلافاصله ، ضربان قلب بالا مى رود، تنفس شديد مى شود، تمام نيروهاى بدن بسيج مى گردند، مواد غذائى و اكسيژن هوا از طريق خون به طور فراوان به تمام سلولها مى رسند، اعصاب آماده كار، و عضلات آماده حركت بيشتر مى شوند، نيروى تحمل انسان بالا مى رود، احساس درد كمتر مى شود، خواب از چشم مى پرد، خستگى از اعضاء فرار مى كند احساس گرسنگى بكلى فراموش مى شود.
چه كسى اين هماهنگى عجيب را در اين لحظه حساس ، با اين سرعت ، در ميان تمام ذرات وجود انسان ، ايجاد مى كند؟ آيا اين پرورش جز از ناحيه

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 36
خداوند عالم و قادر ممكن است ؟!
آيات قرآن پر است از نمونه هاى اين پرورش الهى كه بخواست خدا هر كدام در جاى خود خواهد آمد و هر كدام دليل روشنى براى شناخت خدا هستند.
آيه 3
آيه و ترجمه
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
 ترجمه :
3 خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است (و رحمت عام و خاصش همه را رسيده ).
 تفسير:
معنى ((رحمن )) و ((رحيم )) و گسترش مفهوم آنها و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير ((بسم الله )) مشروحا خوانديم ، و نيازى به تكرار نيست . نكته اى كه در اينجا بايد اضافه كنيم اين است كه اين دو صفت كه از مهمترين اوصاف الهى است در نمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تكرار مى شوند (دو مرتبه در سوره حمد و يك مرتبه در سورهاى بعد از آن مى خوانيم ) و به اين ترتيب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش مى ستائيم .
اين در حقيقت درسى است براى همه انسانها كه خود را در زندگى بيش از هر چيز به اين اخلاق الهى متخلق كنند، بعلاوه اشاره اى است به اين واقعيت كه اگر ما خود را عبد و بنده خدا مى دانيم مبادا رفتار مالكان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.
در تاريخ بردگى مى خوانيم :
((صاحبان آنها با قساوت و بيرحمى عجيبى با آنها رفتار مى كردند، چنانكه مى گويند اگر بندهاى در انجام خدمات اندك قصورى مى ورزيد مجازاتهاى

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 37
سخت مى ديد: شلاق مى خورد، او را به زنجير مى كشيدند، به آسيابش مى بستند به حفر معادن مى گماشتند، در زير زمينها و سياهچالهاى هولناك حبس مى كردند و اگر گناهش ‍ بزرگتر بود به دارش مى آويختند!.
در جاى ديگر مى خوانيم : ((غلامان محكوم را در قفس درندگان مى انداختند و اگر جان سالم به در مى بردند درنده ديگرى را داخل قفس او مى كردند)).
اين بود نمونه هاى از رفتار مالكان با بردگان خويش ، اما خداوند جهان در قرآن كرارا تذكر مى دهد كه اگر بندگانم بر خلاف دستورم عمل كردند و پشيمان شدند مى بخشم ، مى آمرزم ، رحيم و مهربانم آنجا كه مى فرمايد: قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ((اى كسانى كه از حريم بندگى سرباز زده ايد از رحمت خدا ماءيوس نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد (توبه كنيد و از درياى بى پايان رحمت خدا بهره مند شويد).
بنابراين آوردن ((رحمان و رحيم )) بعد از رب العالمين اشاره به اين نكته است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش ، با مهربانى و لطف رفتار مى كنيم اين بنده نوازى و لطف خدا، بندگان را شيفته او مى سازد: كه با يك دنيا علاقه بگويند ((الرحمن الرحيم )).
اينجا است كه انسان متوجه چقدر فاصله است بين رفتار خداوند بزرگ با بندگان خويش ، و روش مالكان با زيردستان خود، مخصوصا در عصر شوم ، بردگى .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 38
آيه 4
آيه و ترجمه
مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ
 ترجمه :
خدائى كه مالك روز جزاست .
 تفسير:
ايمان به رستاخيز دومين پايگاه
در اينجا به دومين اصل مهم اسلام يعنى قيامت و رستاخيز توجه مى كند و مى گويد: ((خداوندى كه مالك روز جزا است )) (مالك يوم الدين ).
و به اين ترتيب محور مبدء و معاد كه پايه هر گونه اصلاح اخلاقى و اجتماعى است در وجود انسان تكميل مى گردد.
جالب اينكه در اينجا تعبير به مالكيت خداوند شده است ، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز مشخص مى كند، روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مى شوند، و در برابر مالك حقيقى خود قرار مى گيرند، تمام گفته ها و كارها و حتى انديشه هاى خود را حاضر مى بينند، هيچ چيز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده است ، و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بر دوش كشد!.
حتى در آنجا كه خود فاعل نبوده ، بلكه بنيانگزار سنت و برنامه اى بوده است ، باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد.
بدون شك مالكيت خداوند در آن روز يك مالكيت اعتبارى ، نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است ، نمى باشد، چرا كه اين يك مالكيت قراردادى است با تشريفات و اسنادى مى آيد و با تشريفات و اسناد ديگرى از ميان

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 39
مى رود، ولى مالكيت خدا نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است آن پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه از او بريده شوند نابود مى شوند، همانگونه كه اگر رابطه لامپهاى برق با كارخانه اصلى بريده شود روشنائى در همان لحظه محو و نابود خواهد شد.
و تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است ، آنكس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مى دهد، و لحظه به لحظه فيض وجود و هستى به آنها مى بخشد، مالك حقيقى موجودات است . نمونه ضعيفى از مالكيت حقيقى را در خودمان نسبت به اعضا پيكرمان مى توانيم پيدا كنيم ، ما مالك چشم و گوش و قلب و اعصاب خويش هستيم ، نه به معنى مالكيت اعتبارى ، بلكه يك نوع مالكيت حقيقى كه از ارتباط و پيوند و احاطه سرچشمه مى گيرد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به مالك روز جزا مى كنيم ؟
پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه مالكيت خداوند گر چه شامل هر ((دو جهان )) مى باشد، اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است ، چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مى شود، و هيچكس در آنجا چيزى از خود ندارد، حتى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خدا است ، يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله روزى كه هيچكس مالك هيچ چيز براى كمك به ديگرى نيست ، و همه كارها به دست خدا است (سوره انفطار آيه 19).
به تعبير ديگر انسان در اين دنيا گاه به كمك ديگرى مى شتابد، با زبانش از او دفاع مى كند، با اموالش از او حمايت مى نمايد، با نفرات و قدرتش به كمكش برمى خيزد گاه با طرحها و نقشه هاى گوناگون ، او را زير پوشش حمايت

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 40
خود قرار مى دهد.
ولى آن روز هيچيك از اين امور وجود ندارد، و به همين دليل هنگامى كه از مردم سؤ ال شود لمن الملك اليوم حكومت امروز از آن كيست ؟! مى گويند: لله الواحد القهار: براى خداوند يگانه پيروز است !)) (سوره مؤ من آيه 16).
اعتقاد به روز رستاخيز، و ايمان به آن دادگاه بزرگ كه همه چيز در آن بطور دقيق مورد محاسبه قرار مى گيرد اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشايست دارد، و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مى اندازد كه از همه كار او با خبر است و هم به ياد دادگاه بزرگ عدل خدا.
تكيه بر مالكيت خداوند نسبت به روز جزا اين اثر را نيز دارد كه با اعتقاد مشركان و منكران رستاخيز به مبارزه بر مى خيزد، زيرا از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه ايمان به ((الله )) يك عقيده عمومى حتى براى مشركان عصر جاهلى بوده ، لذا هنگامى كه از آنها مى پرسيدند: آفريدگار آسمانها و زمين كيست ؟ مى گفتند: خدا! و لئن سئلتهم من خلق السماوات و الارض ليقولن الله (لقمان 25) در حالى كه آنها با گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در زمينه معاد با ناباورى عجيبى روبرو مى شدند و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد افترى على الله كذبا ام به جنة : كافران گفتند آيا مردى را به شما معرفى بكنيم كه مى گويد هنگامى كه خاك شديد و پراكنده گشتيد، بار ديگر آفرينش جديدى خواهيد داشت ! آيا او بر خدا دروغ بسته يا ديوانه است ؟!)) (سبا آيه 8).
در حديثى از امام سجاد (عليه السلام ) مى خوانيم : هنگامى كه به آيه ((مالك يوم الدين )) مى رسيد، آنقدر آنرا تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 41
كان على بن الحسين اذا قرء مالك يوم الدين يكررها حتى يكادان يموت .
اما كلمه ((يوم الدين )) اين تعبير در تمام مواردى كه در قرآن استعمال شده به معنى قيامت آمده است چنانكه در قرآن در آيه 17 و 18 و 19 سوره انفطار با صراحت به اين معنى اشاره شده است (اين تعبير متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به همين معنى آمده ).
و اينكه چرا آن روز، روز دين معرفى شده ؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و دين در لغت به معنى جزا مى باشد، و روشنترين برنامه اى كه در قيامت اجرا مى شود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است ، در آن روز پرده از روى كارها كنار مى رود، و اعمال همه دقيقا مورد محاسبه قرار مى گيرد و هر كس جزاى اعمال خويش را اعم از خوب و بد مى بيند.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يوم الدين ، روز حساب است .
اما طبق اين روايت ((دين )) به معنى حساب است ، شايد اين تعبير از قبيل ذكر علت و اراده معلول باشد، زيرا همى شه حساب مقدمهاى براى جزا است .
بعضى از مفسران نيز عقيده دارند كه علت نامگذارى رستاخيز به يوم الدين اين است كه در آن روز هر كسى در برابر دين و آئين خود جزا مى بيند.
ولى معنى اول (حساب و جزا) صحيحتر به نظر مى رسد.

 نظر دهید »

تفسير سوره حمد (بخش اول)

16 مهر 1386 توسط admin

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 2
ويژگيهاى سوره حمد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اين سوره در ميان سوره هاى قرآن درخشش فوق العادهاى دارد كه از مزاياى زير سرچشمه مى گيرد:
1- آهنگ اين سوره
اين سوره اساسا با سوره هاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد به خاطر اينكه سوره هاى ديگر همه بعنوان سخن خدا است ، اما اين سوره از زبان بندگان است ، و به تعبير ديگر در اين سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است .
آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع مى شود .
و با ابراز ايمان به مبدء و معاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه مى يابد، و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مى گيرد.
انسان آگاه و بيدار دل ، هنگامى كه اين سوره را مى خواند، احساس مى كند كه بر بال و پر فرشتگان قرار گرفته و به آسمان صعود مى كند و در عالم روحانيت و معنويت لحظه به لحظه به خدا نزديكتر مى شود .
اين نكته بسيار جالب است كه اسلام بر خلاف بسيارى از مذاهب ساختگى يا تحريف شده كه ميان ((خدا)) و ((خلق )) واسطه ها قائل مى شوند به مردم دستور مى دهد كه بدون هيچ واسطه با خدايشان ارتباط برقرار كنند!.
اين سوره تبلورى است از همين ارتباط نزديك و بى واسطه خدا با انسان ، و مخلوق با خالق ، در اينجا تنها او را مى بيند، با او سخن مى گويد، پيام او را با گوش جان مى شنود، حتى هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى در اين ميان واسطه

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 3
نيست و عجب اينكه اين پيوند و ارتباط مستقيم خلق با خالق آغازگر قرآن مجيد است .
2- سوره حمد، اساس قرآن است
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه ((الحمد ام القرآن )) و اين به هنگامى بود كه جابر بن عبدالله انصارى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رسيد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به او فرمود:
((الا اعلمك افضل سورة انزلها الله فى كتابه ؟ قال فقال له جابر بلى بابى انت و امى يا رسول الله ! علمنيها، فعلمه الحمد، ام الكتاب ))
((آيا برترين سوره اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم ، جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد، به من تعليم كن ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت سپس اضافه فرمود اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ )).
و نيز از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده كه فرمود: ((و الذى نفسى بيده ما انزل الله فى التوراة ، و لا فى الزبور، و لا فى القرآن مثلهاهى ام الكتاب )) ((قسم به كسى كه جان من به دست او است خداوند نه در تورات و نه در انجيل و نه در زبور، و نه حتى در قرآن ، مثل اين سوره را نازل نكرده است ، و اين ام الكتاب است )).
دليل اين سخن با تاءمل در محتواى اين سوره روشن مى شود، چرا كه اين سوره در حقيقت فهرستى است از مجموع محتواى قرآن ، بخشى از آن توحيد و شناخت صفات خدا است ، بخشى در زمينه معاد و رستاخيز سخن مى گويد و بخشى از هدايت و ضلالت كه خط فاصل مؤ منان و كافران است سخن مى گويد، و نيز در آن اشارهاى است به حاكميت مطلق پروردگار و مقام ربوبيت و نعمتهاى

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 4
بى پايانش كه به دو بخش عمومى و خصوصى (بخش رحمانيت و رحيميت ) تقسيم مى گردد، و همچنين اشاره به مساءله عبادت و بندگى و اختصاص آن به ذات پاك او شده است .
در حقيقت هم بيانگر توحيد ذات است ، هم توحيد صفات ، هم توحيد افعال ، و هم توحيد عبادت .
و به تعبير ديگر اين سوره مراحل سه گانه ايمان : اعتقاد به قلب ، اقرار به زبان ، و عمل به اركان را در بر دارد، و مى دانيم ((ام )) به معنى اساس و ريشه است .
شايد به همين دليل است كه ((ابن عباس )) مفسر معروف اسلامى مى گويد: ((ان لكل شى ء اساسا… و اساس القرآن الفاتحة )).
((هر چيزى اساس و شالوده اى دارد… و اساس وزير بناى قرآن ، سوره حمد است )). روى همين جهات است كه در فضيلت اين سوره از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شد: ((ايما مسلم قراء فاتحة الكتاب اعطى من الاجر كانما قراء ثلثى القرآن ، واعطى من الاجر كانما تصدق على كل مؤ من و مؤ منه )) هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده است (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هر فردى از مردان و زنان مؤ من هديه اى فرستاده است )).
تعبير به دو سوم قرآن شايد به خاطر آنست كه بخشى از قرآن توجه به خدا است و بخشى توجه به رستاخيز و بخش ديگرى احكام و دستورات است كه بخش اول و دوم در سوره حمد آمده ، و تعبير به تمام قرآن به خاطر آن است كه همه قرآن را از يك نظر در ايمان و عمل مى توان خلاصه كرد كه اين هر دو در سوره
حمد جمع است .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 5
3- سوره حمد افتخار بزرگ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )
جالب اينكه در آيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) معرفى شد، و در برابر كل قرآن قرار گرفته است ، آنجا كه مى فرمايد: ((و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم )): ((ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دو بار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم )) (سوره حجر آيه 87).
قرآن با تمام عظمتش در اينجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است ، نزول دوباره آن نيز به خاطر اهميت فوق العاده آن است .
همين مضمون در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه فرمود: ((ان الله تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الكتاب و جعلها بازاء القرآن العظيم و ان فاتحة الكتاب اشرف ما فى كنوز العرش )): ((خداوند بزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آنرا در برابر قرآن عظيم قرار داده ، و سوره حمد باارزشترين ذخائر گنجهاى عرش خدا است !.
4- تاءكيد بر تلاوت اين سوره
با توجه به بحثهاى فوق كه تنها بيان گوشهاى از فضيلت سوره حمد بود روشن كه چرا در احاديث اسلامى در منابع شيعه و سنى اينهمه تاءكيد بر تلاوت آن شده است ، تلاوت آن به انسان ، روح و ايمان مى بخشد، او را به خدا نزديك مى كند، صفاى دل و روحانيت مى آفريند، اراده انسان را نيرومند و تلاش او را در راه خدا و خلق افزون مى سازد، و ميان او

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 6
و گناه و انحراف فاصله مى افكند.
به همين دليل در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم ((رن ابليس اربع رنات اولهن يوم لعن ، و حين اهبط الى الارض ، و حين بعث محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) على حين فترة من الرسل ، و حين انزلت ام الكتاب )): ((شيطان چهار بار فرياد كشيد و ناله سر داد نخستين بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمين تنزل يافت ، سومين بار هنگام بعثت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از فترت پيامبران بود، و آخرين بار زمانى بود كه سوره حمد نازل شد))!.
محتواى سوره
هفت آيه اى كه در اين سوره وجود دارد هر كدام اشاره به مطلب مهمى است :
((بسم الله )) سر آغازى است براى هر كار، و استمداد از ذات پاك خدا را به هنگام شروع در هر كار به ما مى آموزد.
((الحمد لله رب العالمين )) درسى است از بازگشت همه نعمتها و تربيت همه موجودات به الله ، و توجه به اين حقيقت كه همه اين مواهب از ذات پاكش سرچشمه مى گيرد.
((الرحمن الرحيم )) اين نكته را بازگو مى كند كه اساس خلقت و تربيت و حاكميت او بر پايه رحمت و رحمانيت است ، و محور اصلى نظام تربيتى جهان را همين اصل تشكيل مى دهد.
((مالك يوم الدين )) توجهى است به معاد، و سراى پاداش اعمال ، و حاكميت خداوند بر آن دادگاه عظيم .
((اياك نعبد و اياك نستعين ))، توحيد در عبادت و توحيد در نقطه اتكاء انسانها را بيان مى كند.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 7
((اهدنا الصراط المستقيم ))، بيانگر نياز و عشق بندگان به مساءله هدايت و نيز توجهى است به اين حقيقت كه هدايتها همه از سوى او است !
سرانجام آخرين آيه اين سوره ، ترسيم واضح و روشنى است از صراط مستقيم راه كسانى است كه مشمول نعمتهاى او شده اند، و از راه مغضوبين و گمراهان جدا است .
و از يك نظر اين سوره به دو بخش تقسيم مى شود بخشى از حمد و ثناى خدا سخن مى گويد و بخشى از نيازهاى بنده .
چنانكه در عيون اخبارالرضا (عليه السلام ) در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : خداوند متعال چنين فرموده ((من سوره حمد را ميان خود و بنده ام تقسيم كردم نيمى از آن براى من ، و نيمى از آن براى بنده من است ، و بنده من حق دارد هر چه را مى خواهد از من بخواهد: هنگامى كه بنده مى گويد : بسم الله الرحمن الرحيم خداوند بزرگ مى فرمايد بنده ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر بركت كنم ، و هنگامى كه ((الحمد لله رب العالمين )) خداوند بزرگ مى گويد بنده ام مرا حمد و ستايش كرد، و دانست نعمتهائى را كه دارد از ناحيه من است ، و بلاها را نيز من از او دور كردم ، گواه باشيد كه من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاى دنياى او مى افزايم ، و بلاهاى آن جهان را نيز از او دفع مى كنم همانگونه كه بلاهاى دنيا را دفع كردم .
و هنگامى كه مى گويد ((الرحمن الرحيم )) خداوند مى گويد: بنده ام گواهى داد كه من رحمان و رحيمم ، گواه باشيد بهره او را از رحمتم فراوان مى كنم ، و سهم او را از عطايم افزون مى سازم .
و هنگامى كه مى گويد ((مالك يوم الدين )) او مى فرمايد: گواه باشيد همانگونه كه او حاكميت و مالكيت روز جزا را از آن من دانست ، من در روز

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 8
حساب ، حسابش را آسان مى كنم ، حسناتش را مى پذيرم ، و از سيئاتش صرف نظر مى كنم .
و هنگامى كه مى گويد ((اياك نعبد)) خداوند بزرگ مى گويد بنده ام راست مى گويد، تنها مرا پرستش مى كند، من شما را گواه مى گيرم بر اين عبادت خالص ثوابى به او مى دهم كه همه كسانى كه مخالف اين بودند به حال او غبطه خورند.
و هنگامى كه مى گويد ((اياك نستعين )) خدا مى گويد: بنده ام از من يارى جسته ، و تنها به من پناه آورده گواه باشيد من او را در كارهايش كمك مى كنم ، در سختيها به فريادش ‍ مى رسم ، و در روز پريشانى دستش را مى گيرم .
و هنگامى كه مى گويد ((اهدنا الصراط المستقيم …)) (تا آخر سوره ) خداوند مى گويد اين خواسته بنده ام بر آورده است ، و او هر چه مى خواهد از من بخواهد كه من اجابت خواهم كرد آنچه اميد دارد، به او مى بخشم و از آنچه بيم دارد ايمنش مى سازم .
چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است ؟
((فاتحة الكتاب )) به معنى آغازگر كتاب (قرآن ) است ، و از روايات مختلفى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه اين سوره در زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز به همين نام شناخته مى شده است .
از اينجا دريچه اى به سوى مساءله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود و آن اينكه بر خلاف آنچه در ميان گروهى مشهور است كه قرآن در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به صورت پراكنده بود، بعد در زمان ابوبكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد قرآن در زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به همين صورت امروز جمع آورى شده بود، و سرآغازش همين سوره حمد بوده است ، والا نه اين سوره نخستين سوره اى بوده

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 9
است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و نه دليل ديگرى براى انتخاب نام فاتحة الكتاب براى اين سوره وجود دارد.
مدارك متعدد ديگرى در دست است كه اين واقعيت را تاءييد مى كند كه قرآن به صورت مجموعه اى كه در دست ماست در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و به فرمان او جمع آورى شده بود.
على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود: قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد سپس اضافه مى كند على (عليه السلام ) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد (و انطلق على (عليه السلام ) فجمعه فى ثوب اصفر ثم ختم عليه ).
گواه ديگر اينكه خوارزمى دانشمند معروف اهل تسنن در كتاب ((مناقب )) از ((على بن رياح )) نقل مى كند كه على بن ابى طالب و ابى بن كعب ، قرآن را در زمان رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كردند.
سومين شاهد جمله اى است كه حاكم نويسنده معروف اهل سنت در كتاب ((مستدرك )) از ((زيد بن ثابت )) آورده است :
زيد مى گويد: ((ما در خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قرآن را از قطعات پراكنده جمع آورى مى كرديم و هر كدام را طبق راهنمائى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در محل مناسب خود قرار مى داديم ، ولى با اين حال اين نوشته ها متفرق بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) دستور داد كه آن را يكجا جمع كند، و ما را از ضايع ساختن آن بر حذر مى داشت )).
سيد مرتضى دانشمند بزرگ شيعه مى گويد: ((قرآن در زمان رسول الله

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 10
به همين صورت كنونى جمع آورى شده بود)).
طبرانى و ابن عساكر از ((شعبى )) چنين نقل مى كنند كه شش نفر از انصار قرآن را در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كردند و قتاده نقل مى كند كه از انس ‍ پرسيدم چه كسى قرآن را در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كرد، گفت چهار نفر كه همه از انصار بودند: ابى بن كعب ، معاذ، زيد بن ثابت ، و ابوزيد و بعضى روايات ديگر كه نقل همه آنها به طول مى انجامد.
به هر حال علاوه بر اين احاديث كه در منابع شيعه و اهل تسنن وارد شده انتخاب نام فاتحة الكتاب براى سوره حمد همانگونه كه گفتيم شاهد زنده اى براى اثبات اين موضوع است .
سؤ ال :
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه ميتوان اين گفته را باور كرد با اينكه در ميان گروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى شده ، (بوسيله على (عليه السلام ) يا كسان ديگر).
در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت :
اما قرآنى كه على (عليه السلام ) جمع آورى كرد تنها خود قرآن نبود بلكه مجموعه اى بود از قرآن و تفسير و شاءن نزول آيات ، و مانند آن .
و اما در مورد عثمان قرائنى در دست است كه نشان مى دهد عثمان براى جلوگيرى از اختلاف قرائتها اقدام به نوشتن قرآن واحدى با قرائت و نقطه گذارى نمود (چرا كه تا آن زمان نقطه گذارى معمول نبود).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 11
و اما اصرار جمعى بر اينكه قرآن به هيچوجه در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى نشده و اين افتخار نصيب عثمان يا خليفه اول و دوم گشت شايد بيشتر به خاطر فضيلت سازى بوده باشد، و لذا هر دستهاى اين فضيلت را به كسى نسبت مى دهد و روايت در مورد او نقل مى كند.
اصولا چگونه مى توان باور كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنين كار مهمى را ناديده گرفته باشد در حالى كه او به كارهاى بسيار كوچك هم توجه داشت ، مگر نه اين است كه قرآن قانون اساسى اسلام ، كتاب بزرگ تعليم و تربيت ، زير بناى همه برنامه هاى اسلامى و عقائد و اعتقادات است ؟ آيا عدم جمع آورى آن در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اين خطر را نداشت كه بخشى از قرآن ضايع گردد و يا اختلافاتى در ميان مسلمانان بروز كند.
به علاوه حديث مشهور ((ثقلين )) كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود من از ميان شما مى روم و دو چيز را به يادگار مى گذارم كتاب خدا و خاندانم اين خود نشان مى دهد كه قرآن به صورت يك كتاب جمع آورى شده بود.
و اگر مى بينيم رواياتى كه دلالت بر جمع آورى قرآن توسط گروهى از صحابه زير نظر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارد، از نظر تعداد نفرات مختلف است مشكلى ايجاد نمى كند، ممكن است هر روايت عده اى از آنها را معرفى كند.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 13
 تفسير:
ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى كنند، و نخستين كلنگ هر مؤ سسه ارزندهاى را به نام كسى كه مورد علاقه آنها است بر زمين مى زنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند.
ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات ، آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، چرا كه همه موجودات اين جهان به سوى كهنگى و زوال مى روند، تنها چيزى باقى مى ماند كه با آن ذات لايزال بستگى دارد.
اگر نامى از پيامبران و انبياء باقى است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت است كه كهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از ((حاتم )) بر سر زبانها است به خاطر همبستگيش با سخاوت است كه زوال ناپذير است .
از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پاك خدا است و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و در سايه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن مى گوئيم ((بنام خداوند بخشنده بخشايشگر))
بسم الله الرحمن الرحيم
اين كار نبايد تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلكه بايد از نظر واقعيت و معنى با او پيوند داشته باشد چرا كه اين ارتباط آن را در مسير صحيح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همين دليل چنين كارى حتما به پايان مى رسد و پر بركت است .
به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : ((كل امر ذى

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 14
بال لم يذكر فيه اسم الله فهو ابتر)): ((هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بيفرجام است )).
امير مؤ منان على (عليه السلام ) پس از نقل اين حديث اضافه مى كند انسان هر كارى را مى خواهد انجام دهد بايد بسم الله بگويد يعنى با نام خدا اين عمل را شروع مى كنم ، و هر عملى كه با نام خدا شروع شود خجسته و مبارك است .
و نيز مى بينيم امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مى كنيم ، چه بزرگ باشد چه كوچك ، ((بسم الله )) بگوئيم تا پر بركت و ميمون باشد)).
كوتاه سخن اينكه پايدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد.
به همين مناسبت خداوند بزرگ در نخستين آيات كه به پيامبر وحى شد دستور مى دهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خداشروع كند: ((اقرء باسم ربك )).
و مى بينيم حضرت نوح (عليه السلام ) در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى و حركت روى امواج كوه پيكر آب كه هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود براى رسيدن به سر منزل مقصود و پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مى دهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى ((بسم الله )) بگويند (و قال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرسيها) (سوره هود آيه 41).
و آنها اين سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند و با سلامت و بركت از كشتى پياده شدند چنانكه قرآن مى گويد: ((قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك )) (سوره هود آيه 48).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 15
و نيز سليمان در نامه اى كه به ملكه سبا مى نويسد سر آغاز آن را ((بسم
الله )) قرار مى دهد (انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم …) (سوره نحل آيه 30).
و باز روى همين اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلى كه همان هدايت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقيت و پيروزى و بدون شكست انجام شود.
تنها سوره توبه است كه ((بسم الله )) در آغاز آن نمى بينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمانشكنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به رحمان و رحيم سازگار نيست .
در اينجا توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه ما در همه جا بسم الله مى گوئيم چرا نمى گوئيم ((بسم الخالق )) يا ((بسم الرازق )) و مانند آن ؟!
نكته اين است كه ((الله )) چنانكه به زودى خواهيم گفت ، جامعترين نامهاى خدا است و همه صفات او را يكجا بازگو مى كند، اما نامهاى ديگر اشاره به بخشى از كمالات او است ، مانند خالقيت و رحمت او و مانند آن .
از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز روشن شد كه گفتن ((بسم الله )) در آغاز هر كار هم به معنى ((استعانت جستن )) به نام خدا است ، و هم ((شروع كردن به نام او)) و اين دو يعنى ((استعانت )) و ((شروع )) كه مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفكيك كرده اند و هر كدام يكى از آن دو را در تقدير گرفته اند به يك ريشه باز مى گردد، خلاصه اين دو لازم و ملزوم يكديگرند يعنى هم با نام او شروع مى كنم و هم از ذات پاكش استمداد مى طلبم .
به هر حال هنگامى كه كارها را با تكيه بر قدرت خداوند آغاز مى كنيم خداوندى كه قدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود كه از نظر روانى نيرو و توان بيشترى در خود احساس كنيم ، مطمئن تر باشيم ، بيشتر كوشش كنيم ، از

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 16
عظمت مشكلات نهراسيم و ماءيوس نشويم ، و ضمنا نيت و عملمان را پاكتر و خالصتر كنيم .
و اين است رمز ديگر پيروزى به هنگام شروع كارها به نام خدا.
گر چه هر قدر در تفسير اين آيه سخن بگوئيم كم گفته ايم چرا كه معروف است على (عليه السلام ) از سر شب تا به صبح براى ((ابن عباس )) از تفسير ((بسم الله )) سخن مى گفت ، صبح شد در حالى كه از تفسير ((با)) بسم الله فراتر نرفته بود)) ولى با حديثى از همان حضرت اين بحث را همينجا پايان مى دهيم ، و در بحثهاى آينده مسائل ديگرى در اين رابطه خواهيم داشت .
((عبدالله بن يحيى )) كه از دوستان امير مؤ منان على (عليه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى كه در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمين افتاد و سرش شكست ، على (عليه السلام ) دست بر سر او كشيد و زخم او التيام يافت بعد فرمود: آيا نمى دانى كه پيامبر از سوى خدا براى من حديث كرد كه هر كار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدايت باد مى دانم و بعد از اين ترك نمى گويم ، فرمود: در اين حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد.
امام صادق (عليه السلام ) هنگام نقل اين حديث فرمود: بسيار مى شود كه بعضى از شيعيان ما بسم الله را در آغاز كارشان ترك مى گويند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بيدار شوند و ضمنا اين خطا از نامه اعمالشان شسته شود))

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 17
نكته ها
1- آيا بسم الله جزء سوره است ؟
در ميان دانشمندان و علماء شيعه اختلافى در اين مساءله نيست ، كه بسم الله جزء سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است ، اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجيد در آغاز همه سوره ها، خود گواه زنده اين امر است زيرا مى دانيم در متن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است ، و ذكر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) تاكنون معمول بوده است .
و اما از نظر دانشمندان اهل تسنن ، نويسنده تفسير المنار جمع آورى جامعى از اقوال آنها به شرح زير كرده است :
در ميان علما گفتگو است كه آيا بسم الله در آغاز هر سورهاى جزء سوره است يا نه ؟ دانشمندان پيشين از اهل مكه اعم از فقهاء و قاريان قرآن از جمله ابن كثير و اهل كوفه از جمله عاصم و كسائى از قراء، و بعضى از صحابه و تابعين از اهل مدينه ، و همچنين شافعى در كتاب جديد، و پيروان او و ثورى و احمد در يكى از دو قولش معتقدند كه جزء سوره است ، همچنين علماى اماميه و از صحابه طبق گفته آنان على (عليه السلام ) و ابن عباس و عبدالله بن عمر و ابوهريره ، و از علماى تابعين سعيد بن جبير و عطا و زهرى و ابن المبارك اين عقيده را برگزيده اند.
سپس اضافه مى كند مهمترين دليل آنها اتفاق همه صحابه و كسانى كه بعد از آنها روى كار آمدند بر ذكر بسم الله در قرآن در آغاز هر سورهاى جز سوره برائت است ، در حالى كه آنها متفقا توصيه مى كردند كه قرآن را از آنچه جزء قرآن نيست پيراسته دارند، و به همين دليل آمين را در آخر سوره فاتحه ذكر نكرده اند …
سپس از مالك و پيروان ابوحنيفه و بعضى ديگر نقل مى كند كه آنها بسم الله

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 18
را يك آيه مستقل مى دانستند كه براى بيان آغاز سوره ها و فاصله ميان آنها نازل شده است .
و از احمد (فقيه معروف اهل تسنن ) و بعضى از قاريان كوفه نقل مى كند كه آنها بسم الله را جزء سوره حمد مى دانستند نه جزء ساير سوره ها.
از مجموع آنچه گفته شده چنين استفاده مى شود كه حتى اكثريت قاطع اهل تسنن نيز بسم الله را جزء سوره مى دانند.
در اينجا بعضى از رواياتى را كه از طرق شيعه و اهل تسنن در اين زمينه نقل شده يادآور مى شويم : (و اعتراف مى كنيم كه ذكر همه آنها از حوصله اين بحث خارج ، و متناسب با يك بحث فقهى تمام عيار است ).
((معاوية بن عمار)) از دوستان امام صادق (عليه السلام ) مى گويد از امام پرسيدم هنگامى كه به نماز برمى خيزم بسم الله را در آغاز حمد بخوانم ؟ فرمود بلى مجددا سؤ ال كردم هنگامى كه حمد تمام شد و سورهاى بعد از آن مى خوانم بسم الله را با آن بخوانم ؟ باز فرمود آرى :
2 دارقطنى از علماى سنت به سند صحيح از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه مردى از آن حضرت پرسيد السبع المثانى چيست ؟ فرمود: سوره حمد است ، عرض كرد سوره حمد شش آيه است فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم نيز آيه اى از آن است .
3 بيهقى محدث مشهور اهل سنت با سند صحيح از طريق ابن جبير از ابن عباس چنين نقل مى كند: استرق الشيطان من الناس اعظم آية من القرآن بسم الله الرحمن الرحيم : مردم شيطان صفت ، بزرگترين آيه قرآن بسم الله

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 19
الرحمن الرحيم را سرقت كردند)) (اشاره به اينكه در آغاز سوره ها آن را نمى خوانند).
گذشته از همه اينها سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بسم الله را در آغاز هر سورهاى مى خواندند، و متواترا نيز ثابت شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آن را نيز تلاوت مى فرمود، چگونه ممكن است چيزى جزء قرآن نباشد و پيامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت كنند.
و اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه بسم الله آيه مستقلى باشد كه جزء قرآن است اما جزء سوره ها نيست ، احتمال بسيار سست و ضعيفى به نظر مى رسد، زيرا مفهوم و محتواى بسم الله نشان مى دهد كه براى ابتدا و آغاز كارى است ، نه اينكه خود يك مفهوم و معنى جدا و مستقل داشته باشد، در حقيقت اين جمود و تعصب شديد است كه ما بخواهيم براى ايستادن روى حرف خود هر احتمالى را مطرح كنيم و آيه اى همچون بسم الله را كه مضمونش فرياد مى زند سر آغازى است براى بحثهاى بعد از آن ، آيه مستقل و بريده از ما قبل بعد بپنداريم .
تنها ايراد قابل ملاحظه اى كه مخالفان در اين رابطه دارند اين است كه مى گويند در شمارش آيات سوره هاى قرآن (بجز سوره حمد) معمولا بسم الله را يك آيه حساب نمى كنند، بلكه آيه نخست را بعد از آن قرار مى دهند.
پاسخ اين سؤ ال را ((فخر رازى )) در تفسير كبير به روشنى داده است آنجا كه مى گويد: هيچ مانعى ندارد كه بسم الله در سوره حمد به تنهائى يك آيه باشد و در سوره هاى ديگر قرآن جزئى از آيه اول محسوب گردد. (بنابر اين مثلا در سوره كوثر ((بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر)) همه يك آيه محسوب مى شود ).
به هر حال مساءله آنقدر روشن است كه مى گويند: يك روز معاويه در

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 20
دوران حكومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فرياد زدند اسرقت ام نسيت ؟: آيا بسم الله را دزديدى يا فراموش كردى ؟.
2- الله جامعترين نام خداوند
در جمله بسم الله نخست با كلمه اسم روبرو مى شويم كه به گفته علماى ادبيات عرب اصل آن از سمو (بر وزن غلو) گرفته شده كه به معنى بلندى و ارتفاع است ، و اينكه به هر نامى اسم گفته مى شود به خاطر آنست كه مفهوم آن بعد از نامگذارى از مرحله خفا و پنهانى به مرحله بروز و ظهور و ارتفاع مى رسد، و يا به خاطر آنست كه لفظ با نامگذارى ، معنى پيدا مى كند و از مهمل و بى معنى بودن در مى آيد و علو و ارتفاع مى يابد.
به هر حال بعد از كلمه اسم ، به كلمه ((الله )) برخورد مى كنيم كه جامعترين نامهاى خدا است ، زيرا بررسى نامهاى خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامى آمده نشان مى دهد كه هر كدام از آن يك بخش خاص از صفات خدا را منعكس مى سازد، تنها نامى كه اشاره به تمام صفات و كمالات الهى ، يا به تعبير ديگر جامع صفات جلال و جمال است همان الله مى باشد.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 21
به همين دليل اسماء ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى كلمه ((الله )) گفته مى شود به عنوان نمونه :
((غفور)) و ((رحيم )) كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى كند (فان الله غفور رحيم بقره 226).
((سميع )) اشاره به آگاهى او از مسموعات ، و ((عليم )) اشاره به آگاهى او از همه چيز است (فان الله سميع عليم بقره 227). ((بصير))، علم او را به همه ديدنيها بازگو مى كند (و الله بصير بما تعملون حجرات 18). ((رزاق ))، به جنبه روزى دادن او به همه موجودات اشاره مى كند و ((ذوالقوه )) به قدرت او، و مبين به استوارى افعال و برنامه هاى او (ان الله هو الرزاق ذو القوة المتين زاريات 58).
و بالاخره ((خالق )) و ((بارء)) اشاره به آفرينش او و ((مصور)) حاكى از صورتگريش مى باشد (هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى حشر24).
آرى تنها ((الله )) است كه جامعترين نام خدا مى باشد، لذاملاحظه مى كنيم در يك آيه بسيارى از اين اسماء، وصف ((الله )) قرار مى گيرند هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤ من المهيمن العزيز الجبار المتكبر: ((او است الله كه معبودى جز وى نيست او است حاكم مطلق ، منزه از ناپاكيها، از هر گونه ظلم و بيدادگرى ايمنى بخش ، نگاهبان همه چيز، توانا و شكست ناپذير، قاهر بر همه موجودات و با عظمت )).
يكى از شواهد روش جامعيت اين نام آنست كه ابراز ايمان و توحيد تنها با جمله لا اله الا الله مى توان كرد، و جمله لا اله الا العليم ، الا الخالق ، الا الرازق )) و مانند آن به تنهائى دليل بر توحيد و اسلام نيست ، و نيز به همين جهت است كه

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 22
در مذاهب ديگر هنگامى كه مى خواهند به معبود مسلمين اشاره كنند الله را ذكر مى كنند، زيرا توصيف خداوند به الله مخصوص مسلمانان است .
3- رحمت عام و خاص خدا.
مشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت رحمان ، اشاره به رحمت عام خدا است كه شامل دوست و دشمن ، مؤ من و كافر و نيكوكار و بدكار مى باشد، زيرا مى دانيم باران رحمت بى حسابش همه را رسيده ، و خوان نعمت بى دريغش همه جا كشيده همه بندگان از مواهب گوناگون حيات بهره مندند، و روزى خويش را از سفره گسترده نعمتهاى بى پايانش بر مى گيرند، اين همان رحمت عام او است كه پهنه هستى را در بر گرفته و همگان در درياى آن غوطه ورند.
ولى ((رحيم )) اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع و صالح و فرمانبردار است ، زيرا آنها به حكم ايمان و عمل صالح ، شايستگى اين را يافته اند كه از رحمت و بخشش و احسان خاصى كه آلودگان و تبهكاران از آن سهمى ندارند، بهره مند گردند.
تنها چيزى كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آنست كه ((رحمان )) در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آنست ، در حالى كه ((رحيم )) گاهى به صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند كان بالمومنين رحيما: ((خداوند نسبت به مؤ منان رحيم است )) (احزاب 43) و گاه به صورت مطلق مانند سوره حمد.
در روايتى نيز از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: و الله اله كل شيى ء، الرحمان بجميع خلقه ، الرحيم بالمؤ منين خاصة : ((خداوند معبود همه چيز است ، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان ، و نسبت به خصوص مؤ منان رحيم است ))

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 23
از سوئى ديگر ((رحمان )) را صيغه مبالغه دانسته اند كه خود دليل ديگرى بر عموميت رحمت او است ، و رحيم را صفت مشبهه كه نشانه ثبات و دوام است و اين ويژه مؤ منان مى باشد.
شاهد ديگر اينكه رحمان از اسماء مختص خداوند است و در مورد غير او به كار نمى رود، در حالى كه رحيم صفتى است كه هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال مى شود، چنانكه درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در قرآن مى خوانيم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم : ناراحتيهاى شما بر پيامبر گران است ، و نسبت به هدايت شما سخت علاقمند است ، و نسبت به مؤ منان مهربان و رحيم مى باشد (توبه - 128 ).
لذا در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده : الرحمان اسم خاص ، بصفة عامة ، و الرحيم اسم عام بصفة خاصة : رحمان اسم خاص است اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر مى گيرد) ولى ((رحيم )) اسم عام است به صفت خاص (نامى است كه بر خدا و خلق هر دو گفته مى شود اما اشاره به رحمت ويژه مؤ منان دارد).
با اين همه گاه مى بينيم كه رحيم نيز به صورت يك وصف عام استعمال مى شود البته هيچ مانعى ندارد كه تفاوتى كه گفته شد در ريشه اين دو لغت باشد، اما استثناهائى نيز در آن راه يابد.
در دعاى بسيار ارزنده و معروف امام حسين (عليه السلام ) بنام دعاى عرفه مى خوانيم : يا رحمان الدنيا و الاخرة و رحيمهما: ((اى خدائى كه رحمان دنيا و آخرت توئى و رحيم دنيا و آخرت نيز توئى ))!

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 24
سخن خود را در اين بحث با حديث پر معنى و گويائى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پايان مى دهيم آنجا كه فرمود: ان الله عز و جل ماة رحمة ، و انه انزل منها واحدة الى الارض فقسمها بين خلقه بها يتعاطفون و يتراحمون ، و اخر تسع و تسعين لنفسه يرحم بها عباده يوم القيامة !: ((خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد كه يكى از آن را به زمين نازل كرده است ، و درمخلوقاتش تقسيم نموده و تمام عاطفه و محبتى كه در ميان مردم است از پرتو همان است ، ولى نود و نه قسمت را براى خود نگاه داشته و در قيامت بندگانش را مشمول آن مى سازد.))
4- چرا صفات ديگر خدا در بسم الله نيامده است ؟!
اين موضوع قابل توجه است كه تمام سوره هاى قرآن با بسم الله شروع مى شود (بجز سوره برائت آن هم به دليلى كه سابقا گفتيم ) و در بسم الله پس از نام ويژه ((الله )) تنها روى صفت ((رحمانيت و رحيميت )) او تكيه مى شود، و اين سؤ ال انگيز است كه چرا سخنى از بقيه صفات در اين موضع حساس به ميان نيامده ؟
اما با توجه به يك نكته ، پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه در آغاز هر كار لازم است از صفتى استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جهان پرتوافكن است ، همه موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشيده است .
بهتر است اين حقيقت را از زبان قرآن بشنويد آنجا كه مى گويد: و رحمتى وسعت كل شيى ء:((رحمت من همه چيز را فرا گرفته است )) (اعراف 156).
و در جاى ديگر از زبان حاملان عرش خدا مى خوانيم ربنا وسعت كل شيى ء رحمة : ((خدايا رحمت خود را بر همه چيز گسترده اى )) (مؤ من 7).
از سوى ديگر مى بينيم پيامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 25
و طاقت فرسا و دشمنان خطرناك ، دست به دامن رحمت خدا مى زدند قوم ((موسى )) براى نجات از چنگال فرعونيان مى گويند و نجنا برحمتك : ((خدايا ما را به رحمت خود رهائى بخش )) (يونس 86).
در مورد((هود)) و پيروانش چنين مى خوانم : فانجيناه و الذين معه برحمة منا: هود و پيروانش را به وسيله رحمت خويش (از چنگال دشمنان ) رهائى بخشيديم (اعراف 72).
اصولا هنگامى كه حاجتى از خدا مى طلبيم مناسب است او را با صفاتى كه پيوند با آن حاجت دارد توصيف كنيم مثلا عيسى مسيح (عليه السلام ) به هنگام درخواست مائده آسمانى (غذاى مخصوص ) چنين مى گويد: اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء … و ارزقنا و انت خيرالرازقين : ((بار الها مائدهاى از آسمان بر ما نازل گردان … و ما را روزى ده و تو بهترين روزى دهندگانى )) (مائده 114).
((نوح )) پيامبر بزرگ خدا نيز اين درس را به ما مى آموزد، آنجا كه براى پياده شدن از كشتى در يك جايگاه مناسب ، چنين دعا كند رب انزلنى منزلامباركا و انت خير المنزلين : ((پروردگارا! مرا به طرز مباركى فرود آر كه تو بهترين فرود آورندگانى )) (مؤ منون 29).
و نيز ((زكريا)) به هنگام درخواست فرزندى از خدا كه جانشين و وارث او باشد خدا را با صفت خير الوارثين توصيف مى كند و مى گويد رب لاتذرنى فردا و انت خير الوارثين : خداوندا! مرا تنها مگذار كه تو بهترين وارثانى )) (انبياء89). بنابراين در مورد آغاز كارها به هنگامى كه مى خواهيم با نام خداوند شروع كنيم بايد دست به دامن رحمت واسعه او بزنيم ، هم رحمت عام و هم رحمت خاصش آيا براى پيشرفت در كارها و پيروزى بر مشكلات صفتى مناسبتر از اين صفات مى باشد؟!

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 26
جالب اينكه نيروئى كه همچون نيروى جاذبه ، جنبه عمومى دارد و دلها را به هم پيوند مى دهد همين صفت رحمت است ، براى پيوند خلق با خالق نيز از اين صفت رحمت بايد استفاده كرد.
مؤ منان راستين با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز كارها دل از همه جا بر مى كنند و تنها به خدا دل مى بندند، و از او استمداد و يارى مى طلبند، خداوندى كه رحمتش فراگير است ، و هيچ موجودى از آن ، بى نصيب نيست .
اين درس را نيز از بسم الله به خوبى مى توان آموخت كه اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى دارد كه تا عوامل قاطعى براى آن پيدا نشود تحقق نخواهد يافت ، چنانكه در دعا مى خوانيم يا من سبقت رحمته غضبه : ((اى خدائى كه رحمتت بر غضبت پيشى گرفته است )). انسانها نيز بايد در برنامه زندگى چنين باشند، اساس و پايه كار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند، قرآن 114 سوره دارد، 113 سوره با ((رحمت )) آغاز مى شود، تنها سوره توبه كه با اعلان جنگ و خشونت آغاز مى شود و بدون بسم الله است !

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

سروش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • راهنمای کاربران
  • مناجاتنامه
  • تقویم روز
  • دانستنیها
  • حديث روز

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس