شخصيت زن از ديدگاه قرآن (بخش دوم)
در اين مختصر، در صدد آن نيستيم كه آراء و عقايد انسانها را در طول تاريخ ، در مورد زن ، بياوريم كه طبعا از هدف باز بمانيم ، در اين باره به تاريخ تمدن ها و كتاب هائى كه در اين باره نگاشته شده است مراجعه فرمائيد.
در اينجا خاطر خوانندگان گرامى را به اين حقيقت معطوف مى داريم كه قرآن مجيد در مورد هويت و شخصيت وجودى زن ، چه نظرى داده و چگونه از مقام و شخصيت زن دفاع كرده است ؟ آن هم در جهانى كه در نظر مردم وجود زن ، همواره با عار و ننگ بوده است و هرگاه دخترى متولد مى شده ، افراد خانواده ، از شدت تاءثر و ناراحتى در ميان مردم ، سربلند نمى كرده اند كه قرآن به اين حقيقت نيز اشاره فرموده مى گويد:
و اذا بشر احدهم بالا نثى ظل وجهه مسودا وهو كظيم بتوارى من القوم من سوء مابشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الاساء مايحكمون
(هنگامى كه خبر تولد دخترى را به يكى از آنان مى دادند، از بس اين خبر را شوم و ناپسند مى دانست ، در حالى كه از شدت ناراحتى ، خشم خود را فرو مى برد، رويش سياه مى گشت و از جمع اقوام خويش متوارى و پنهان مى شد، آنگاه به فكر فرو مى رفت كه آيا او را همچنان با خوارى نگاه دارد يا زنده زنده در زير خاك پنهانش سازند؟ و هشدار كه چه داورى ناروا و زشتى مى كردند؟!)
زن و مرد، از جان يكديگرند
از ديدگاه قرآن ، زن و مرد از (نفس واحد) هستند و هر دو از يك ريشه و جنس آفريده شده اند و هر كدام لازمه مكمل و جفت ديگرى است يا به عبارت ديگر هر كدام بخشى ، جزئى و قطعه اى از آن (نفس واحد) هستند كه هر كدام نباشند گويا آن نفس مصداق نيافته است .
يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها وبث منهما رجالا كثيرا و نساء (8)
(اى انسان ها در برابر پروردگارتان ، تقوا پيشه خود سازيد خدايتان كه همه شما را از يك جنس (نفس واحده اى ) آفريد و جفت او را هم از همان جنس خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را به وجود آورد.)
خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها(9)
(خداى متعال شما را از يك جنس آفريد و سپس از همان جنس و نفس واحده ، جفت براى او مقرر كرد.)
ما خلقكم و لا بعثكم الا كنفس واحدة ان الله سميع بصير (10)
(آفرينش و برانگيختگى شما نيست ، مگر همچون يك جنس (يك جان ) و در حقيقت خداى متعال شنوا و بينا است .
و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا(11)
(و خداى متعال ، براى شما از جنس و جان خودتان جفت مقرر داشت .)
جالب توجه است كه خطاب آيات كريمه قرآن ، عموما به انسان ها است و نه تنها به مرد يا به زن .
يا ايها الناس
(اى انسانها همه شما از يك جنس هستيد.)
خلقكم من نفس واحدة
(همه شما انسانها را از نفس واحده آفريد.)
بنابراين بر خلاف آراء و افكار پشينيان و طرفداران مكتبهاى مختلف جهان ، قرآن مجيد تصريح دارد كه زن و مرد از جان يكديگرند و از يك جنس آفريده شده اند، و هرگاه واژه انسان را به كار مى برد، مراد از آن ، نوع انسانى است كه عبارت از مرد و زن مى باشد و نه تنها يكى از اين دو.
وحدت در دوگانگى وجودى
قرآن مجيد، به يك امر حقيقى و طبيعى تصريح نموده ، زن و مرد را به يك (جفت ) معرفى مى نمايد به گونه اى كه در تمام طبيعت و جانداران ، اين حقيقت مشاهده مى شود بدون اينكه كسى در ميان آنها، جدائى تصور نمايد، مثلا آنجا كه مى فرمايد:
و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون (12)
(و ما از هر چيز (جفت ) زوج آفريديم تا شايد شما متذكر گرديد.)
و نه خلق الزوجين الد كروالانثى (13)
(و به راستى او است كه زوج نر و ماده را آفريد)
سبحان الذى خلق الازواج كلها مماتنبت الارض (14)
(منزه است خدائى كه از همه آنچه كه از زمين مى رويد، جفتها آفريد.)
و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين (15)
(و از همه ميوه ها، آنها را جفت جفت و دوتا دوتا قرار داد.)
و آيات ديگرى كه اين حقيقت را بيان مى دارند هم چنانكه در جهان طبيعت در ميان جفتها و زوجها تصوير جدائى نمى رود، زن و مرد نيز از يك نفس ، يك جان و در وجود، يكى هستند كه گويا وحدت در دوگانگى وجودى دارند و نفس انسانى در دو چهره و دو شكل مرد و زن ، متظاهر مى گردد و به عبارت ديگر: گويا آفرينش و قدرت نقش آفرين ، مرد و زن را در يك مركز و خلوتگاه واحد، به دو جزء تقسيم كرده است تا در سير تكاملى و انجذابى دائمى ، از آن مركز به سوى تكميل كردن و ادامه ناموس حيات و وصول به آن خلوتگاه ، همواره در حركت باشند و از اشتياق اين وصل و براى اتحاد و يگانگى ، به سوى يكديگر جذب گردند و بياميزند.
ايحسب الانسان ان يترك سدى ، الم يك نطفة من منى يمنى ، ثم كان علقة فخلق فسوى فجعل منه الزوجين الد كروالانثى (16)
(آيا انسان چنين مى پندارد كه همچنان بدون كيفر و پاداش به حال خود رها مى شود؟ آيا او در آغاز قطره اى از من نبود؟ سپس خون بسته اى شد و بعد از آن ، ( به اين زيبائى ) آفريده و آراسته گرديد؟ آنگاه از او، زوج نر و ماده قرار داد)
و الله خلقكم من تراب ، ثم من نطفة ثم جعلكم ازواجا (17)
(و خدا شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد و پس از آن شما را جفت جفت قرار داد.)
اين انسان ، آغازش چنان بود و سپس به شكل مذكر (مرد) و مؤ نث (زن ) در آمده است كه با اين احتساب ، انسان مساوى است با مرد و زن ، وحدت در دوگانگى وجودى ، و اصولا صحبت از جدائى اين دو متصور نيست .
و خلقناكم ازواجا(18)
( و شما را جفتها آفريديم .)
زن و مرد تافته يك بافته اند
زن از خود مرد و براى مرد است ، مانند نسبت جزء و كل ، يا همچون نسبت نخ و پارچه بافته شده و نمى توان در اين نظام و حيات ، زن را جدا از مرد دانست تا به كهتر و مهترشان انديشيد نخ و پارچه را نمى توان از هم جدا تلقى نمود… گر چه قامت زن پنج ششم قامت مرد و زنش شش هفتم و زن مرد باشد! اين دليل بر جدائى و برترى يكى بر ديگرى نيست بلكه دو جزء متمم و مكمل يكديگرند، مانند موقعيت شب و روز در تشكيل دادن روزگار و يا همچون سيمهاى مثبت و منفى در ايجاد جرقه و برق كه بديهى است هرگاه جزء نباشد، كل نيز نخواهد بود و در اين صورت جزء دارى ارزشى مانند ارزش كل خواهد بود.
به همين جهت ، زن نسبت به مرد، جزء متمم و مكمل است و هيچگونه ارزش براى زن يا براى مرد وجود ندارد، مگر آنكه اين دو قطب متعهد و متضمن امور هم باشند و هرگز حساب معينى درباره اين دو وجود ندارد كه گفته شود اين از آن سنگين تر، بلندتر، داناتر و كاملتر است ، مانند عمل ايجاد تفاضل ميان اضلاع زاويه يا اضلاع مستطيل ، كدام ضلع در نظر مهندسى سودمندتر يا كاملتر است ؟ بى ترديد براى هر كدام ضلع درنظر مهندس سودمندتر با كاملتر است ؟ بى ترديد براى هر كدام از اضلاع و خطوط ، ارزش كامل ساختن و مكمل بودن هست ، و ناديده گرفتن هر كدام از اضلاع يا خطوط، از بين بردن شكل هندسى و نابود كردن آن است .
زن و مرد نيز مكمل يكديگر هستند، يعنى هر كدام قسمتى بخشى از ديگرى است ، خواه اين قسمت متمم ، ظريف تر باشد، يا خشن تر، كوتاه تر باشد يا بلندتر، داناتر باشد يا كم درك تر، همانطور كه يك مربع مستطيل از ضلع بلند، همراه با ضلع كوتاه ساخته مى شود.
قرآن مجيد، با كمال صراحت و شيوائى مى فرمايد:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن
(آنان زنان لباس ، پوشش ، زينت و مايه عفاف و پاكى شما و شما مايه عفاف و پاكى و لباس و پوشش آنان هستند.)
ملاحظه مى فرمائيد كه : قرآن مجيد چگونه با اين تشبيه زيبا، شيوا و رسا،ارتباط و همبستگى وجود زن و مرد را بيان داشته است ؟ همچنانكه در تصور قطعه اى از پارچه يا لباس ، نمى توان هيچكدام از نخ ها، تارها و پودرها را جداى از هم تصور كرد، زن و مرد نيز در تشكيل يك واحد انسانى چنين هستند، و نفس واحده را معنى مى كنند و تجسم مى بخشند.
آيا زن وجودى ناقص است ؟
بر خلاف گفته هاى بالا، نگاهى كوتاه به تاريخ جهان و انديشه در آراء و عقايد جهانيان در مورد زن ، حقايق بسيار تلخى را به دست مى آوريم و داورى هاى ناعادلانه اى را در رابطه با زن ، مشاهده مى كنيم :
با توجه به اينكه در سلسله مقالات ، شخصيت زن را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار داده ايم ، نگارش كليه آراء و نظريات در مورد زن ، ما را از مقصد باز مى دارد، به همين جهت ، فقط به برخى از آنها اشاره كرده سپس نظريه قرآن را، در اين بعد خاص ارائه مى دهيم .
در يونان
يونانيان ، عموما زن را يك مخلوق بسيار پست و فرومايه خيال مى كردند كه فائده وجوديش فقط خدمت خانه و تكثير نسل بوده است ، و اگر از يك زن بچه ناقص الخلقه اى به وجود مى آمد، او را به قتل مى رساندند.
(مسيوتروپ لنگ ) مى نويسد: در اسپارت اگر از يك زن بدبختى چنين اميدى نبود كه از وى سرباز قوى پنجه اى به وجود بيايد، آن زن را اعدام مى نمودند … زمان اوج تمدن يونان هم غير از زنان نوازنده و سازنده ، از هيچ زنى احترام نمى كردند و به همين جهت غير از زنان طبقه مزبور در هيچ طبقه هم ، رسم آموزش و پرورش تعليم و تربيت جارى نبوده است .(19)
در رم
در نظر روميان ، زن مظهر تام شيطان و انواع ارواح موذيه بود كه با حيله و نيرنگ خويش ، هميشه دامى در راه صيد دلها و عقلها و انحراف مغزها، در دست دارد به همين جهت از آزردن او كوتاهى نمى كردند و حتى از خنديدن و سخن گفتنش جلوگيرى مى كردند، زنان رومى به عنوان اشخاص نبودند بلكه اشياء به شمار مى آمدند(20)
در هند و ايران
در هند و ايران باستان نيز زن وضع رقت بارى داشت تا آنجا كه از وحوش و بهائم كمتر به شمار مى آمد، در اين دو كشور هم نژاد، مانند ساير نقاط جهان در آن زمان ، زن همچون اسير و برده بود… و زنان اهدائى و پيش كشى معمولا از گرجستان و كلشيد و لارستان تهيه مى شدند! و تجارت عمده آنان زنان زيبا روى كلشيدى و گرجى بود، تنها از يك ناحيه كلشيد، سالانه متجاوز از دوازده هزار زن صادر مى گرديد، زيرا خريد و فروش زن در آنجا قانونى بود…(21)
خسرو پروين ، بيست و سومين پادشاه ساسانى ، در كاخ مخصوص فقط سه هزار زن داشته كه اينان علاوه بر دختران زيبا رو و مطربها و آوازخوانها و رقاصه هاى مخصوص بودند.(22)
در تمدن چين
در كتابهاى مذهبى چينى ها، زنها آبهاى درد آلودى ناميده شده اند كه نيكبختى و ثروت را مى شويند.
مرد هر وقت مى خواست ، مى توانست او را مانند كنيزى بفروشد، زن پس از آنكه بيوه مى شد در حكم مالى بود متعلق به خانواده شوهر و به هيچ وجه امكان نداشت بتواند. دوباره شوهر كند و با تمام اين حقارتها در حكم برده اى بود كه حق حيات از خود نداشت و شوهر مى توانست او را زنده در گور كند و تا سال 1937 در چين 2 ميليون دختر كنيز وجود داشت .
از همه عجيبتر و فجيعتر اينكه تا چندى قبل براى كفش دختران چينى در آن كشور قالبهاى فلزى مخصوصى ساخته بودند و اجازه نمى دادند كه پاى دختران از حد معينى بيشتر رشد كند، به همين جهت پاى زن چينى نمى توانست به حد رشد طبيعى برسد،بلكه بايستى كوچك و فشرده بماند…
و بالاخره زن در نظر مردان چينى ، شرى ضرورى ، وسوسه اى طبيعى ، مصيبتى مطلوب ، خطرى خانگى ، جذبه اى مهلك و آسيبى رنگارنگ بود.(23)
آنروزها كشورهاى به اصطلاح پيشرفته غربى امروز، به قدرى در توحش به سر مى بردند كه حتى قابليت نقل آداب و رسومشان نيز نبوده است گر چه امروز نيز در بعد اخلاق انسانى بهتر از آن روزها نيستند.
نتيجه بررسيهاى تاريخ زن
از آنجا كه نقل تحليلى و تحقيقى تاريخ مظلوميت زن در مقالات معدود ممكن نيست مى توان نتيجه و خلاصه را چنين ترسم كرد:
1- زن را موجودى هم افق با حيوان يا انسان ضعيف و پستى مى شمردند كه اگر حركتى در زندگى به دست بياورد و از قيد تبعيت آزاد شود، از فساد و شرش نمى توان ايمن بود…
2- زن از پيكره اجتماع خارج دانسته و تنها وزنى كه براى او قائل بودند، اين بود كه او از شرايط مورد نياز اجتماع مى دانستند مانند مسكنى كه بصورت سر پوشى از آن استفاده مى شود.
يا او را مانند اسير دستگير شده اى مى شمردند كه از مستملكات دسته پيروز و غالب به شمار مى رود و بايد از كارش استفاده برد و از مكرش بر حذر بود.
3- زن را از عموم حقوق كه ممكن بود از آنها منتفع شود، محروم مى داشتند مگر به گونه اى كه نفع آن به مردانى كه بر او قيوميت داشتند، برسد و به سود آنان تمام شود.
4- اساس رفتارشان با زن ، رابطه غالبيت قوى و مغلوبيت ضعيف و به عبارت ديگر غريزه استخدام بود، اين در ميان مردم غير متمدن ، و اما ملل متمدن علاوه بر اينها زن را انسان ضعيف الخلقه اى مى دانستند كه نمى تواند در زندگى مستقل باشد، و از شرش نمى توان در امان بود و در بعضى از طوائف اين روشها نظريات با هم مخلوط شده بود.(24)
كوتاه سخن اينكه اصولا براى زن ارزش انسانى قائل نبودند تا چه رسد كه وى را قابل تكريم و احترام بدانند و به او محبت كنند يا از او محبت بجويند.زن و مرد مكمل وجود يكديگرند.
عليرغم همه اين اهانتها و ستمها قرآن مجيد، علاوه بر اينكه تصريح كرده است كه زن و مرد از جان هم و از يك جنس آفريده شده ، مكمل وجود يكديگرند و هر يك بدون ديگرى وجودى ناقص است (25) با شيواترين و لطيفترين بيان ، علقه ، و ارتباط روحى اين زوج را تبيين كرده آنان را زوج آرامش بخش معرفى مى كند:
و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا ايها (26)
(و از نشانه هاى او خدا اين است كه براى شما از جنس و جان خودتان جفت آفريد تا در بر او آرامش يافته با هم انس بگيريد.)
و جعل بينكم مودة ورحمة ان فى ذالك لايات لقوم يتفكرون (27)
(و در ميان شما دوستى ، مودت ، راءفت و مهربانى بر قرار كرد، در حقيقت در اين امر، براى مردم انديشمند، نشانه ها، دلايل و براهين علم و حكمت حق آشكار است .)
و در جاى ديگر به هر دو جهت تصريح مى فرمايد:
هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها… (28)
(او است خدائى كه شما را از يك جنس و نفس و واحده اى آفريد و از همان جنس ، براى او جفت مقرر كرد تا با وى انس بگيرد و آرامش دل بجويد.)
همچنانكه در بخشهاى قبل خاطر نشان ساختيم ، زن و مرد اجزاء وجودى يك پيكرده و وجود هستند، اگر مرد را چشم اين وجود بدانيم ، زن نيز چشم ديگر است و اگر زن را به منزله يك دست براى دست گير در واحد بدن انسان ، به حساب نياوريم ، به خاطر سرباز زدن از نظام الهى و سر پيچى از حركت در مسير رشد و كمال ، مسئول و مورد مؤ اخذه قرار خواهيم گرفت .
آيا زن عنصر گناه و شيطان كوچك است ؟!
زن مورد لعن ابدى خدا قرار گرفته است ، زيرا گناه از زن آغاز شد و به وسيله زن است كه ما مى ميريم !!
گفته هاى بالا گوشه اى از بينش اعتقادى يهوديان درباره زن مى باشد كه وى را موجودى پست و سبب همه بدبختيها تلقى مى كنند، و بر اين عقيده اند كه اولين كسى كه ميوه ممنوعه را خورد و مرتكب گناه شد، زن بود و سبب اخراج حضرت آدم (ع ) بوده است .
زن مسئول گناهان
در مسيحيت نيز مانند يهوديان ، زن را مسئول گناهكارى دانسته اند در سفر پيدايش جمله 11 و 12 چنين مى خوانيم : زنى را كه تو، به من دادى تا همراه من باشد، از ميوه آن درخت به من داد و من آنرا خوردم .
بنابراين باعث سقوط آدم ، حوا گرديد و در حقيقت او مسئول گناههاى بشر است و خدا ناگزير شد تا تنها پسرش را به نام عيسى مسيح بفرستد تا به دار آويخته شود و با خون خودش گناهان بشر را كه زن مسئول آن است ، بشويد!!
هندوها، علاوه بر اينكه حتى حق حيات براى زن قائل نبوده و نيستند، معتقدند كه اين فقط روح گناهكار است كه به صورت زن متولد مى شود.(29)
از ديدگاه بودائيان نيز، طبق گفته مورخ معروف وسترمارك (MAR WESTER) همه زنها دامهاى اغوا كننده و فريبنده شيطان هستند كه براى مردها گسترده و نيروى فريبندگى در نهاد زنها با خطرناكترين شكل مجسم شده است به طورى كه مردها را شيفته و فريفته خود مى سازند و همين فريبندگى زنها است كه فكر عالمى را كور مى كند.
به هر حال اين نظريه سخيف و نا آگاهانه در ميان اقوام و ملل و به اصطلاح صاحبان اديان ، شايع گشت كه شيطان يا مار حوا را فريفت و سپس حوا آدم را به گناه وادار ساخت !
ترتولين مقدس به زنها مى گويد: آيا مى دانيد كه هر يك از شما حوائى هستيد؟ مجازات خدا بر جنس شما تا اين زمان ادامه دارد، در اين صورت شرارت با الضروره بايد باقى باشد، شما زنها دروازه هاى شيطان هستند، شما كسانى هستيد كه از آن درخت ممنوع ميوه چيديد، شما هستيد كه قانون الهى را شكسته ايد، شما كسانى هستيد كه آدم را فريفته اند آنهم هنگامى كه شيطان هنوز حمله نكرده بود، شما هستيد كه با آن سهولت ، صورت خدا را در نهاد بشر، ضايع و فاسد كرده ايد! بدبختى و مرگ ، مربوط به شما است و حتى مرگ پسر خدا مربوط به شما است .(30)
با اين بينش ، بزگترين ستم ها را نسبت به زن ، (يكى از دو ركن اساسى جامعه بشرى ) روا داشته اند و اساسى ساير اهانتها و ستمها را پى ريزى كرده اند و از اين طريق ، ضرب المثلها و آداب و رسوم غلطى را در ميان جوامع مرسوم نموده اند تا آنجا كه در بسيارى از نقاط جهان ، خود زن به اين تهمتها تن در داده و اينگونه به استضعاف كشيده شده است .
از ديدگاه قرآن
قرآن مجيد، قاطعانه و صريح ، زن را از اين تهمت تبرئه نموده از مقام او دفاع مى كند و خط بطلان بر روى اين افسانه ها كشيده است قرآن در استان آدم و حوا مى فرمايد:
فقلنا يا ادم ان هذا عدولك و لزوجت (31)
(پس گفتيم اى آدم در حقيقت اين شيطان دشمن تو و همسرت مى باشد.)
در اينجا شيطان را، هم دشمن آدم و هم دشمن حوا معرفى كرده است و در جاى ديگر مى فرمايد:
ان الشيطان لكما عدومبين (32)
(به راستى كه اين شيطان دشمن هر دوى شما است .)
در اين آيه نيز دشمنى شيطان با هر دو اعلام شده است .
در مورد فريب دادن شيطان ، قرآن مى فرمايد:
فرسوس لهما الشيطان (33)
(پس شيطان آن دو (آدم و حوا) را وسوسه كرد.)
فد لا هما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما وطفقا بخصفان عليما من ورق الجنة و ناداهما ربهما الم انهكما عن تلكما الشجرة و اقل لكما ان الشيطان لكما عدومبين (34)
(آنگاه شيطان آن دو را به فريب و غفلت راهنمائى كرد، پس هنگامى كه از آن درخت چشيدند، پنهانى هاى آنان آشكار گرديد و بر آن شدند كه از برگ درختان بهشت استفاده كرده خود را بپوشانند و خدا آنان را مخاطب قرار داده فرمود آيا من شما دو نفر را از اين درخت نهى نكردم و نگفتم كه بى شك اين شيطان سخت دشمن شما است ؟!
دقت مى كنيد كه در تمام خطابها، هر نفر مخاطب هستند و هرگز يكى از آنان را وسيله شيطان و عنصر گناه و فريب ، معرفى نمى كند و در فريب شيطان نيز قبلا مى فرمايد:
… مانها كما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين اوتكونا من الخالدين و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين (35)
(و شيطان به دورغ گفت خدا شما دو نفر را از خوردن اين درخت نهى نكرد مگر براى اينكه مبادا شما دو فرشته گرديد يا اينكه مبادا در بهشت جاودانه بمانيد و براى آن دو، سوگند ياد كرد كه پس براى هر دوى شما از نصيحت كنندگان و خير خواهان هستم .)
و اتفاقا در جاى ديگر صراحت دارد كه شيطان به طور مستقيم خود آدم را وسوسه كرد و فريب داد.
فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لايبلى فاكلا منها فبدت لهما سواتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى (36)
(پس شيطان او (آدم ) را وسوسه كرد گفت آيا تو را به درخت جاودانگى و ملك ابديت راهنمائى بكنم ؟ سپس آدم و حوا از آن درخت خوردند، در نتيجه آنچه كه آشكار شدنش براى آنان زشت بود.نمايان شد و بر آن شدند كه از برگهاى درختان بهشتى استفاده كرده خود را بپوشانند و آدم ، پروردگارش را نافرمانى كرد و به بيراهه رفت )
و در مورد ديگر قرآن مجيد تصريح مى كند كه شيطان باعث لغزش آن دوشد و فريبشان داد آنجا كه مى فرمايد:
وقلنا يا آدم اسكن انت وزوجك الجنة و كلامنها رغدا حيث شتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانافيه .. (37)
(و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت مسكن گيريد و آزادانه و بدون زحمت از نعمتهاى آن برخوردار شويد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه از جمله ستمكاران خواهيد گشت ، پس شيطان ، آدم و حوا را از راه صحيح لغزاند و سبب اخراج آن دو از بهشت و محروميتشان از نعمتهاى بهشتى گرديد.)
آفرينش زيباى زن و مرد
بدون ترديد، ارزش وجودى زن ، از ارزش وجودى مرد، جدا نيست و هيچكدام ذاتا عامل بدبختى يا عنصر گناه نيستند بلكه هر كدام در همين شرايط وجودى كه هستند، هيچگونه نقص در آنها نيست و به زيباترين نحو و شايسته ترين شكل آفريده شده اند كه اگر به جز اين بودند نقص داشتند آفريننده اين نظام خود فرموده است كه :
اعطى كلشى ء خلقه ثم هدى (38)
(خداى متعال آنچه كه لازمه وجودى آفرينش هر چيزى بود به آن عطا كرده و آنگاه راه و كمال و حركت را نيز به وى نشان داده است .)
جهان چون خد و خال و چشم و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكو است
همانطور كه در كشور تن ، زيبائى هر كدام از اعضاء به همان كيفيتى است كه هستند زيبائى ديدگان در ظرافت آنها و زيبائى بازوان به قوى بودن و ستبر بودن آنها است ، در واحد انسانى زن و مرد نيز زيبائى مرد به كيفيت خاص خودش ، به نيرومند بودن و خشونت مردانگى او و زيبائى و جلوه زن ، به ظرافت و نازكى او است كه از شير حمله خوش بود و از غزال رم جمال شير به يال و كوپال ، و جلوه غزال ، به حالت آميخته با آرامى و لطافت و چشمهاى زيبا و معصومانه و رميدن از خشونتش مى باشد هرگز حق ندارى كه به حمله او يا به رميدن اين اعتراض كنى كه همين زيبا است غير اين نازيبا.
نقاش ازل همه جهان را به زيباترين وجه نقاشى كرده و نظام احسن را ارائه نموده است و در خصوص انسان فرموده است :
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (39)
(به تحقيق انسان را در زيباترين و بهترين قوام و مراتب وجود آفريده ايم )
و صوركم فاحسن صوركم (40)
(و خداى متعال شما را به تصوير كنيد پس صورت شما را زيباترين و بهترين صورت قرار داد.)
آرى همان خدائى كه همه جهان نو جهانيان را به حق آفريد و همگان را زيبا آفريد:
خلق السوات و الارض بالحق
زن و مرد نيز در اين نظام احسن به حق آفريده شده و به زيباترين وجه آفريده شده اند، منتهى همچنانكه تنه ها و شاخه هاى درختان ، تنومند و خشن هستند و بايد هم چنين باشند، شقايقها زيبا، ظريف و لطيف مى باشند، در زندگى انسانى نيز مثل مرد و زن ، به آن گونه است .