سروش

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تفسير سوره حمد (بخش اول)

16 مهر 1386 توسط admin

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 2
ويژگيهاى سوره حمد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اين سوره در ميان سوره هاى قرآن درخشش فوق العادهاى دارد كه از مزاياى زير سرچشمه مى گيرد:
1- آهنگ اين سوره
اين سوره اساسا با سوره هاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد به خاطر اينكه سوره هاى ديگر همه بعنوان سخن خدا است ، اما اين سوره از زبان بندگان است ، و به تعبير ديگر در اين سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است .
آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع مى شود .
و با ابراز ايمان به مبدء و معاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه مى يابد، و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مى گيرد.
انسان آگاه و بيدار دل ، هنگامى كه اين سوره را مى خواند، احساس مى كند كه بر بال و پر فرشتگان قرار گرفته و به آسمان صعود مى كند و در عالم روحانيت و معنويت لحظه به لحظه به خدا نزديكتر مى شود .
اين نكته بسيار جالب است كه اسلام بر خلاف بسيارى از مذاهب ساختگى يا تحريف شده كه ميان ((خدا)) و ((خلق )) واسطه ها قائل مى شوند به مردم دستور مى دهد كه بدون هيچ واسطه با خدايشان ارتباط برقرار كنند!.
اين سوره تبلورى است از همين ارتباط نزديك و بى واسطه خدا با انسان ، و مخلوق با خالق ، در اينجا تنها او را مى بيند، با او سخن مى گويد، پيام او را با گوش جان مى شنود، حتى هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى در اين ميان واسطه

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 3
نيست و عجب اينكه اين پيوند و ارتباط مستقيم خلق با خالق آغازگر قرآن مجيد است .
2- سوره حمد، اساس قرآن است
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه ((الحمد ام القرآن )) و اين به هنگامى بود كه جابر بن عبدالله انصارى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رسيد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به او فرمود:
((الا اعلمك افضل سورة انزلها الله فى كتابه ؟ قال فقال له جابر بلى بابى انت و امى يا رسول الله ! علمنيها، فعلمه الحمد، ام الكتاب ))
((آيا برترين سوره اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم ، جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد، به من تعليم كن ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت سپس اضافه فرمود اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ )).
و نيز از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده كه فرمود: ((و الذى نفسى بيده ما انزل الله فى التوراة ، و لا فى الزبور، و لا فى القرآن مثلهاهى ام الكتاب )) ((قسم به كسى كه جان من به دست او است خداوند نه در تورات و نه در انجيل و نه در زبور، و نه حتى در قرآن ، مثل اين سوره را نازل نكرده است ، و اين ام الكتاب است )).
دليل اين سخن با تاءمل در محتواى اين سوره روشن مى شود، چرا كه اين سوره در حقيقت فهرستى است از مجموع محتواى قرآن ، بخشى از آن توحيد و شناخت صفات خدا است ، بخشى در زمينه معاد و رستاخيز سخن مى گويد و بخشى از هدايت و ضلالت كه خط فاصل مؤ منان و كافران است سخن مى گويد، و نيز در آن اشارهاى است به حاكميت مطلق پروردگار و مقام ربوبيت و نعمتهاى

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 4
بى پايانش كه به دو بخش عمومى و خصوصى (بخش رحمانيت و رحيميت ) تقسيم مى گردد، و همچنين اشاره به مساءله عبادت و بندگى و اختصاص آن به ذات پاك او شده است .
در حقيقت هم بيانگر توحيد ذات است ، هم توحيد صفات ، هم توحيد افعال ، و هم توحيد عبادت .
و به تعبير ديگر اين سوره مراحل سه گانه ايمان : اعتقاد به قلب ، اقرار به زبان ، و عمل به اركان را در بر دارد، و مى دانيم ((ام )) به معنى اساس و ريشه است .
شايد به همين دليل است كه ((ابن عباس )) مفسر معروف اسلامى مى گويد: ((ان لكل شى ء اساسا… و اساس القرآن الفاتحة )).
((هر چيزى اساس و شالوده اى دارد… و اساس وزير بناى قرآن ، سوره حمد است )). روى همين جهات است كه در فضيلت اين سوره از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شد: ((ايما مسلم قراء فاتحة الكتاب اعطى من الاجر كانما قراء ثلثى القرآن ، واعطى من الاجر كانما تصدق على كل مؤ من و مؤ منه )) هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده است (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هر فردى از مردان و زنان مؤ من هديه اى فرستاده است )).
تعبير به دو سوم قرآن شايد به خاطر آنست كه بخشى از قرآن توجه به خدا است و بخشى توجه به رستاخيز و بخش ديگرى احكام و دستورات است كه بخش اول و دوم در سوره حمد آمده ، و تعبير به تمام قرآن به خاطر آن است كه همه قرآن را از يك نظر در ايمان و عمل مى توان خلاصه كرد كه اين هر دو در سوره
حمد جمع است .

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 5
3- سوره حمد افتخار بزرگ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )
جالب اينكه در آيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) معرفى شد، و در برابر كل قرآن قرار گرفته است ، آنجا كه مى فرمايد: ((و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم )): ((ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دو بار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم )) (سوره حجر آيه 87).
قرآن با تمام عظمتش در اينجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است ، نزول دوباره آن نيز به خاطر اهميت فوق العاده آن است .
همين مضمون در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه فرمود: ((ان الله تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الكتاب و جعلها بازاء القرآن العظيم و ان فاتحة الكتاب اشرف ما فى كنوز العرش )): ((خداوند بزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آنرا در برابر قرآن عظيم قرار داده ، و سوره حمد باارزشترين ذخائر گنجهاى عرش خدا است !.
4- تاءكيد بر تلاوت اين سوره
با توجه به بحثهاى فوق كه تنها بيان گوشهاى از فضيلت سوره حمد بود روشن كه چرا در احاديث اسلامى در منابع شيعه و سنى اينهمه تاءكيد بر تلاوت آن شده است ، تلاوت آن به انسان ، روح و ايمان مى بخشد، او را به خدا نزديك مى كند، صفاى دل و روحانيت مى آفريند، اراده انسان را نيرومند و تلاش او را در راه خدا و خلق افزون مى سازد، و ميان او

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 6
و گناه و انحراف فاصله مى افكند.
به همين دليل در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم ((رن ابليس اربع رنات اولهن يوم لعن ، و حين اهبط الى الارض ، و حين بعث محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) على حين فترة من الرسل ، و حين انزلت ام الكتاب )): ((شيطان چهار بار فرياد كشيد و ناله سر داد نخستين بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمين تنزل يافت ، سومين بار هنگام بعثت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از فترت پيامبران بود، و آخرين بار زمانى بود كه سوره حمد نازل شد))!.
محتواى سوره
هفت آيه اى كه در اين سوره وجود دارد هر كدام اشاره به مطلب مهمى است :
((بسم الله )) سر آغازى است براى هر كار، و استمداد از ذات پاك خدا را به هنگام شروع در هر كار به ما مى آموزد.
((الحمد لله رب العالمين )) درسى است از بازگشت همه نعمتها و تربيت همه موجودات به الله ، و توجه به اين حقيقت كه همه اين مواهب از ذات پاكش سرچشمه مى گيرد.
((الرحمن الرحيم )) اين نكته را بازگو مى كند كه اساس خلقت و تربيت و حاكميت او بر پايه رحمت و رحمانيت است ، و محور اصلى نظام تربيتى جهان را همين اصل تشكيل مى دهد.
((مالك يوم الدين )) توجهى است به معاد، و سراى پاداش اعمال ، و حاكميت خداوند بر آن دادگاه عظيم .
((اياك نعبد و اياك نستعين ))، توحيد در عبادت و توحيد در نقطه اتكاء انسانها را بيان مى كند.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 7
((اهدنا الصراط المستقيم ))، بيانگر نياز و عشق بندگان به مساءله هدايت و نيز توجهى است به اين حقيقت كه هدايتها همه از سوى او است !
سرانجام آخرين آيه اين سوره ، ترسيم واضح و روشنى است از صراط مستقيم راه كسانى است كه مشمول نعمتهاى او شده اند، و از راه مغضوبين و گمراهان جدا است .
و از يك نظر اين سوره به دو بخش تقسيم مى شود بخشى از حمد و ثناى خدا سخن مى گويد و بخشى از نيازهاى بنده .
چنانكه در عيون اخبارالرضا (عليه السلام ) در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : خداوند متعال چنين فرموده ((من سوره حمد را ميان خود و بنده ام تقسيم كردم نيمى از آن براى من ، و نيمى از آن براى بنده من است ، و بنده من حق دارد هر چه را مى خواهد از من بخواهد: هنگامى كه بنده مى گويد : بسم الله الرحمن الرحيم خداوند بزرگ مى فرمايد بنده ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر بركت كنم ، و هنگامى كه ((الحمد لله رب العالمين )) خداوند بزرگ مى گويد بنده ام مرا حمد و ستايش كرد، و دانست نعمتهائى را كه دارد از ناحيه من است ، و بلاها را نيز من از او دور كردم ، گواه باشيد كه من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاى دنياى او مى افزايم ، و بلاهاى آن جهان را نيز از او دفع مى كنم همانگونه كه بلاهاى دنيا را دفع كردم .
و هنگامى كه مى گويد ((الرحمن الرحيم )) خداوند مى گويد: بنده ام گواهى داد كه من رحمان و رحيمم ، گواه باشيد بهره او را از رحمتم فراوان مى كنم ، و سهم او را از عطايم افزون مى سازم .
و هنگامى كه مى گويد ((مالك يوم الدين )) او مى فرمايد: گواه باشيد همانگونه كه او حاكميت و مالكيت روز جزا را از آن من دانست ، من در روز

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 8
حساب ، حسابش را آسان مى كنم ، حسناتش را مى پذيرم ، و از سيئاتش صرف نظر مى كنم .
و هنگامى كه مى گويد ((اياك نعبد)) خداوند بزرگ مى گويد بنده ام راست مى گويد، تنها مرا پرستش مى كند، من شما را گواه مى گيرم بر اين عبادت خالص ثوابى به او مى دهم كه همه كسانى كه مخالف اين بودند به حال او غبطه خورند.
و هنگامى كه مى گويد ((اياك نستعين )) خدا مى گويد: بنده ام از من يارى جسته ، و تنها به من پناه آورده گواه باشيد من او را در كارهايش كمك مى كنم ، در سختيها به فريادش ‍ مى رسم ، و در روز پريشانى دستش را مى گيرم .
و هنگامى كه مى گويد ((اهدنا الصراط المستقيم …)) (تا آخر سوره ) خداوند مى گويد اين خواسته بنده ام بر آورده است ، و او هر چه مى خواهد از من بخواهد كه من اجابت خواهم كرد آنچه اميد دارد، به او مى بخشم و از آنچه بيم دارد ايمنش مى سازم .
چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است ؟
((فاتحة الكتاب )) به معنى آغازگر كتاب (قرآن ) است ، و از روايات مختلفى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه اين سوره در زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز به همين نام شناخته مى شده است .
از اينجا دريچه اى به سوى مساءله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود و آن اينكه بر خلاف آنچه در ميان گروهى مشهور است كه قرآن در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به صورت پراكنده بود، بعد در زمان ابوبكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد قرآن در زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به همين صورت امروز جمع آورى شده بود، و سرآغازش همين سوره حمد بوده است ، والا نه اين سوره نخستين سوره اى بوده

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 9
است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و نه دليل ديگرى براى انتخاب نام فاتحة الكتاب براى اين سوره وجود دارد.
مدارك متعدد ديگرى در دست است كه اين واقعيت را تاءييد مى كند كه قرآن به صورت مجموعه اى كه در دست ماست در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و به فرمان او جمع آورى شده بود.
على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود: قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد سپس اضافه مى كند على (عليه السلام ) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد (و انطلق على (عليه السلام ) فجمعه فى ثوب اصفر ثم ختم عليه ).
گواه ديگر اينكه خوارزمى دانشمند معروف اهل تسنن در كتاب ((مناقب )) از ((على بن رياح )) نقل مى كند كه على بن ابى طالب و ابى بن كعب ، قرآن را در زمان رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كردند.
سومين شاهد جمله اى است كه حاكم نويسنده معروف اهل سنت در كتاب ((مستدرك )) از ((زيد بن ثابت )) آورده است :
زيد مى گويد: ((ما در خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قرآن را از قطعات پراكنده جمع آورى مى كرديم و هر كدام را طبق راهنمائى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در محل مناسب خود قرار مى داديم ، ولى با اين حال اين نوشته ها متفرق بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) دستور داد كه آن را يكجا جمع كند، و ما را از ضايع ساختن آن بر حذر مى داشت )).
سيد مرتضى دانشمند بزرگ شيعه مى گويد: ((قرآن در زمان رسول الله

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 10
به همين صورت كنونى جمع آورى شده بود)).
طبرانى و ابن عساكر از ((شعبى )) چنين نقل مى كنند كه شش نفر از انصار قرآن را در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كردند و قتاده نقل مى كند كه از انس ‍ پرسيدم چه كسى قرآن را در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كرد، گفت چهار نفر كه همه از انصار بودند: ابى بن كعب ، معاذ، زيد بن ثابت ، و ابوزيد و بعضى روايات ديگر كه نقل همه آنها به طول مى انجامد.
به هر حال علاوه بر اين احاديث كه در منابع شيعه و اهل تسنن وارد شده انتخاب نام فاتحة الكتاب براى سوره حمد همانگونه كه گفتيم شاهد زنده اى براى اثبات اين موضوع است .
سؤ ال :
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه ميتوان اين گفته را باور كرد با اينكه در ميان گروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى شده ، (بوسيله على (عليه السلام ) يا كسان ديگر).
در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت :
اما قرآنى كه على (عليه السلام ) جمع آورى كرد تنها خود قرآن نبود بلكه مجموعه اى بود از قرآن و تفسير و شاءن نزول آيات ، و مانند آن .
و اما در مورد عثمان قرائنى در دست است كه نشان مى دهد عثمان براى جلوگيرى از اختلاف قرائتها اقدام به نوشتن قرآن واحدى با قرائت و نقطه گذارى نمود (چرا كه تا آن زمان نقطه گذارى معمول نبود).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 11
و اما اصرار جمعى بر اينكه قرآن به هيچوجه در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى نشده و اين افتخار نصيب عثمان يا خليفه اول و دوم گشت شايد بيشتر به خاطر فضيلت سازى بوده باشد، و لذا هر دستهاى اين فضيلت را به كسى نسبت مى دهد و روايت در مورد او نقل مى كند.
اصولا چگونه مى توان باور كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنين كار مهمى را ناديده گرفته باشد در حالى كه او به كارهاى بسيار كوچك هم توجه داشت ، مگر نه اين است كه قرآن قانون اساسى اسلام ، كتاب بزرگ تعليم و تربيت ، زير بناى همه برنامه هاى اسلامى و عقائد و اعتقادات است ؟ آيا عدم جمع آورى آن در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اين خطر را نداشت كه بخشى از قرآن ضايع گردد و يا اختلافاتى در ميان مسلمانان بروز كند.
به علاوه حديث مشهور ((ثقلين )) كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود من از ميان شما مى روم و دو چيز را به يادگار مى گذارم كتاب خدا و خاندانم اين خود نشان مى دهد كه قرآن به صورت يك كتاب جمع آورى شده بود.
و اگر مى بينيم رواياتى كه دلالت بر جمع آورى قرآن توسط گروهى از صحابه زير نظر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارد، از نظر تعداد نفرات مختلف است مشكلى ايجاد نمى كند، ممكن است هر روايت عده اى از آنها را معرفى كند.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 13
 تفسير:
ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى كنند، و نخستين كلنگ هر مؤ سسه ارزندهاى را به نام كسى كه مورد علاقه آنها است بر زمين مى زنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند.
ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات ، آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، چرا كه همه موجودات اين جهان به سوى كهنگى و زوال مى روند، تنها چيزى باقى مى ماند كه با آن ذات لايزال بستگى دارد.
اگر نامى از پيامبران و انبياء باقى است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت است كه كهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از ((حاتم )) بر سر زبانها است به خاطر همبستگيش با سخاوت است كه زوال ناپذير است .
از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پاك خدا است و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و در سايه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن مى گوئيم ((بنام خداوند بخشنده بخشايشگر))
بسم الله الرحمن الرحيم
اين كار نبايد تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلكه بايد از نظر واقعيت و معنى با او پيوند داشته باشد چرا كه اين ارتباط آن را در مسير صحيح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همين دليل چنين كارى حتما به پايان مى رسد و پر بركت است .
به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : ((كل امر ذى

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 14
بال لم يذكر فيه اسم الله فهو ابتر)): ((هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بيفرجام است )).
امير مؤ منان على (عليه السلام ) پس از نقل اين حديث اضافه مى كند انسان هر كارى را مى خواهد انجام دهد بايد بسم الله بگويد يعنى با نام خدا اين عمل را شروع مى كنم ، و هر عملى كه با نام خدا شروع شود خجسته و مبارك است .
و نيز مى بينيم امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مى كنيم ، چه بزرگ باشد چه كوچك ، ((بسم الله )) بگوئيم تا پر بركت و ميمون باشد)).
كوتاه سخن اينكه پايدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد.
به همين مناسبت خداوند بزرگ در نخستين آيات كه به پيامبر وحى شد دستور مى دهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خداشروع كند: ((اقرء باسم ربك )).
و مى بينيم حضرت نوح (عليه السلام ) در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى و حركت روى امواج كوه پيكر آب كه هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود براى رسيدن به سر منزل مقصود و پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مى دهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى ((بسم الله )) بگويند (و قال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرسيها) (سوره هود آيه 41).
و آنها اين سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند و با سلامت و بركت از كشتى پياده شدند چنانكه قرآن مى گويد: ((قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك )) (سوره هود آيه 48).

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 15
و نيز سليمان در نامه اى كه به ملكه سبا مى نويسد سر آغاز آن را ((بسم
الله )) قرار مى دهد (انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم …) (سوره نحل آيه 30).
و باز روى همين اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلى كه همان هدايت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقيت و پيروزى و بدون شكست انجام شود.
تنها سوره توبه است كه ((بسم الله )) در آغاز آن نمى بينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمانشكنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به رحمان و رحيم سازگار نيست .
در اينجا توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه ما در همه جا بسم الله مى گوئيم چرا نمى گوئيم ((بسم الخالق )) يا ((بسم الرازق )) و مانند آن ؟!
نكته اين است كه ((الله )) چنانكه به زودى خواهيم گفت ، جامعترين نامهاى خدا است و همه صفات او را يكجا بازگو مى كند، اما نامهاى ديگر اشاره به بخشى از كمالات او است ، مانند خالقيت و رحمت او و مانند آن .
از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز روشن شد كه گفتن ((بسم الله )) در آغاز هر كار هم به معنى ((استعانت جستن )) به نام خدا است ، و هم ((شروع كردن به نام او)) و اين دو يعنى ((استعانت )) و ((شروع )) كه مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفكيك كرده اند و هر كدام يكى از آن دو را در تقدير گرفته اند به يك ريشه باز مى گردد، خلاصه اين دو لازم و ملزوم يكديگرند يعنى هم با نام او شروع مى كنم و هم از ذات پاكش استمداد مى طلبم .
به هر حال هنگامى كه كارها را با تكيه بر قدرت خداوند آغاز مى كنيم خداوندى كه قدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود كه از نظر روانى نيرو و توان بيشترى در خود احساس كنيم ، مطمئن تر باشيم ، بيشتر كوشش كنيم ، از

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 16
عظمت مشكلات نهراسيم و ماءيوس نشويم ، و ضمنا نيت و عملمان را پاكتر و خالصتر كنيم .
و اين است رمز ديگر پيروزى به هنگام شروع كارها به نام خدا.
گر چه هر قدر در تفسير اين آيه سخن بگوئيم كم گفته ايم چرا كه معروف است على (عليه السلام ) از سر شب تا به صبح براى ((ابن عباس )) از تفسير ((بسم الله )) سخن مى گفت ، صبح شد در حالى كه از تفسير ((با)) بسم الله فراتر نرفته بود)) ولى با حديثى از همان حضرت اين بحث را همينجا پايان مى دهيم ، و در بحثهاى آينده مسائل ديگرى در اين رابطه خواهيم داشت .
((عبدالله بن يحيى )) كه از دوستان امير مؤ منان على (عليه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى كه در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمين افتاد و سرش شكست ، على (عليه السلام ) دست بر سر او كشيد و زخم او التيام يافت بعد فرمود: آيا نمى دانى كه پيامبر از سوى خدا براى من حديث كرد كه هر كار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدايت باد مى دانم و بعد از اين ترك نمى گويم ، فرمود: در اين حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد.
امام صادق (عليه السلام ) هنگام نقل اين حديث فرمود: بسيار مى شود كه بعضى از شيعيان ما بسم الله را در آغاز كارشان ترك مى گويند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بيدار شوند و ضمنا اين خطا از نامه اعمالشان شسته شود))

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 17
نكته ها
1- آيا بسم الله جزء سوره است ؟
در ميان دانشمندان و علماء شيعه اختلافى در اين مساءله نيست ، كه بسم الله جزء سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است ، اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجيد در آغاز همه سوره ها، خود گواه زنده اين امر است زيرا مى دانيم در متن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است ، و ذكر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) تاكنون معمول بوده است .
و اما از نظر دانشمندان اهل تسنن ، نويسنده تفسير المنار جمع آورى جامعى از اقوال آنها به شرح زير كرده است :
در ميان علما گفتگو است كه آيا بسم الله در آغاز هر سورهاى جزء سوره است يا نه ؟ دانشمندان پيشين از اهل مكه اعم از فقهاء و قاريان قرآن از جمله ابن كثير و اهل كوفه از جمله عاصم و كسائى از قراء، و بعضى از صحابه و تابعين از اهل مدينه ، و همچنين شافعى در كتاب جديد، و پيروان او و ثورى و احمد در يكى از دو قولش معتقدند كه جزء سوره است ، همچنين علماى اماميه و از صحابه طبق گفته آنان على (عليه السلام ) و ابن عباس و عبدالله بن عمر و ابوهريره ، و از علماى تابعين سعيد بن جبير و عطا و زهرى و ابن المبارك اين عقيده را برگزيده اند.
سپس اضافه مى كند مهمترين دليل آنها اتفاق همه صحابه و كسانى كه بعد از آنها روى كار آمدند بر ذكر بسم الله در قرآن در آغاز هر سورهاى جز سوره برائت است ، در حالى كه آنها متفقا توصيه مى كردند كه قرآن را از آنچه جزء قرآن نيست پيراسته دارند، و به همين دليل آمين را در آخر سوره فاتحه ذكر نكرده اند …
سپس از مالك و پيروان ابوحنيفه و بعضى ديگر نقل مى كند كه آنها بسم الله

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 18
را يك آيه مستقل مى دانستند كه براى بيان آغاز سوره ها و فاصله ميان آنها نازل شده است .
و از احمد (فقيه معروف اهل تسنن ) و بعضى از قاريان كوفه نقل مى كند كه آنها بسم الله را جزء سوره حمد مى دانستند نه جزء ساير سوره ها.
از مجموع آنچه گفته شده چنين استفاده مى شود كه حتى اكثريت قاطع اهل تسنن نيز بسم الله را جزء سوره مى دانند.
در اينجا بعضى از رواياتى را كه از طرق شيعه و اهل تسنن در اين زمينه نقل شده يادآور مى شويم : (و اعتراف مى كنيم كه ذكر همه آنها از حوصله اين بحث خارج ، و متناسب با يك بحث فقهى تمام عيار است ).
((معاوية بن عمار)) از دوستان امام صادق (عليه السلام ) مى گويد از امام پرسيدم هنگامى كه به نماز برمى خيزم بسم الله را در آغاز حمد بخوانم ؟ فرمود بلى مجددا سؤ ال كردم هنگامى كه حمد تمام شد و سورهاى بعد از آن مى خوانم بسم الله را با آن بخوانم ؟ باز فرمود آرى :
2 دارقطنى از علماى سنت به سند صحيح از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه مردى از آن حضرت پرسيد السبع المثانى چيست ؟ فرمود: سوره حمد است ، عرض كرد سوره حمد شش آيه است فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم نيز آيه اى از آن است .
3 بيهقى محدث مشهور اهل سنت با سند صحيح از طريق ابن جبير از ابن عباس چنين نقل مى كند: استرق الشيطان من الناس اعظم آية من القرآن بسم الله الرحمن الرحيم : مردم شيطان صفت ، بزرگترين آيه قرآن بسم الله

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 19
الرحمن الرحيم را سرقت كردند)) (اشاره به اينكه در آغاز سوره ها آن را نمى خوانند).
گذشته از همه اينها سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بسم الله را در آغاز هر سورهاى مى خواندند، و متواترا نيز ثابت شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آن را نيز تلاوت مى فرمود، چگونه ممكن است چيزى جزء قرآن نباشد و پيامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت كنند.
و اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه بسم الله آيه مستقلى باشد كه جزء قرآن است اما جزء سوره ها نيست ، احتمال بسيار سست و ضعيفى به نظر مى رسد، زيرا مفهوم و محتواى بسم الله نشان مى دهد كه براى ابتدا و آغاز كارى است ، نه اينكه خود يك مفهوم و معنى جدا و مستقل داشته باشد، در حقيقت اين جمود و تعصب شديد است كه ما بخواهيم براى ايستادن روى حرف خود هر احتمالى را مطرح كنيم و آيه اى همچون بسم الله را كه مضمونش فرياد مى زند سر آغازى است براى بحثهاى بعد از آن ، آيه مستقل و بريده از ما قبل بعد بپنداريم .
تنها ايراد قابل ملاحظه اى كه مخالفان در اين رابطه دارند اين است كه مى گويند در شمارش آيات سوره هاى قرآن (بجز سوره حمد) معمولا بسم الله را يك آيه حساب نمى كنند، بلكه آيه نخست را بعد از آن قرار مى دهند.
پاسخ اين سؤ ال را ((فخر رازى )) در تفسير كبير به روشنى داده است آنجا كه مى گويد: هيچ مانعى ندارد كه بسم الله در سوره حمد به تنهائى يك آيه باشد و در سوره هاى ديگر قرآن جزئى از آيه اول محسوب گردد. (بنابر اين مثلا در سوره كوثر ((بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر)) همه يك آيه محسوب مى شود ).
به هر حال مساءله آنقدر روشن است كه مى گويند: يك روز معاويه در

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 20
دوران حكومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فرياد زدند اسرقت ام نسيت ؟: آيا بسم الله را دزديدى يا فراموش كردى ؟.
2- الله جامعترين نام خداوند
در جمله بسم الله نخست با كلمه اسم روبرو مى شويم كه به گفته علماى ادبيات عرب اصل آن از سمو (بر وزن غلو) گرفته شده كه به معنى بلندى و ارتفاع است ، و اينكه به هر نامى اسم گفته مى شود به خاطر آنست كه مفهوم آن بعد از نامگذارى از مرحله خفا و پنهانى به مرحله بروز و ظهور و ارتفاع مى رسد، و يا به خاطر آنست كه لفظ با نامگذارى ، معنى پيدا مى كند و از مهمل و بى معنى بودن در مى آيد و علو و ارتفاع مى يابد.
به هر حال بعد از كلمه اسم ، به كلمه ((الله )) برخورد مى كنيم كه جامعترين نامهاى خدا است ، زيرا بررسى نامهاى خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامى آمده نشان مى دهد كه هر كدام از آن يك بخش خاص از صفات خدا را منعكس مى سازد، تنها نامى كه اشاره به تمام صفات و كمالات الهى ، يا به تعبير ديگر جامع صفات جلال و جمال است همان الله مى باشد.

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 21
به همين دليل اسماء ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى كلمه ((الله )) گفته مى شود به عنوان نمونه :
((غفور)) و ((رحيم )) كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى كند (فان الله غفور رحيم بقره 226).
((سميع )) اشاره به آگاهى او از مسموعات ، و ((عليم )) اشاره به آگاهى او از همه چيز است (فان الله سميع عليم بقره 227). ((بصير))، علم او را به همه ديدنيها بازگو مى كند (و الله بصير بما تعملون حجرات 18). ((رزاق ))، به جنبه روزى دادن او به همه موجودات اشاره مى كند و ((ذوالقوه )) به قدرت او، و مبين به استوارى افعال و برنامه هاى او (ان الله هو الرزاق ذو القوة المتين زاريات 58).
و بالاخره ((خالق )) و ((بارء)) اشاره به آفرينش او و ((مصور)) حاكى از صورتگريش مى باشد (هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى حشر24).
آرى تنها ((الله )) است كه جامعترين نام خدا مى باشد، لذاملاحظه مى كنيم در يك آيه بسيارى از اين اسماء، وصف ((الله )) قرار مى گيرند هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤ من المهيمن العزيز الجبار المتكبر: ((او است الله كه معبودى جز وى نيست او است حاكم مطلق ، منزه از ناپاكيها، از هر گونه ظلم و بيدادگرى ايمنى بخش ، نگاهبان همه چيز، توانا و شكست ناپذير، قاهر بر همه موجودات و با عظمت )).
يكى از شواهد روش جامعيت اين نام آنست كه ابراز ايمان و توحيد تنها با جمله لا اله الا الله مى توان كرد، و جمله لا اله الا العليم ، الا الخالق ، الا الرازق )) و مانند آن به تنهائى دليل بر توحيد و اسلام نيست ، و نيز به همين جهت است كه

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 22
در مذاهب ديگر هنگامى كه مى خواهند به معبود مسلمين اشاره كنند الله را ذكر مى كنند، زيرا توصيف خداوند به الله مخصوص مسلمانان است .
3- رحمت عام و خاص خدا.
مشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت رحمان ، اشاره به رحمت عام خدا است كه شامل دوست و دشمن ، مؤ من و كافر و نيكوكار و بدكار مى باشد، زيرا مى دانيم باران رحمت بى حسابش همه را رسيده ، و خوان نعمت بى دريغش همه جا كشيده همه بندگان از مواهب گوناگون حيات بهره مندند، و روزى خويش را از سفره گسترده نعمتهاى بى پايانش بر مى گيرند، اين همان رحمت عام او است كه پهنه هستى را در بر گرفته و همگان در درياى آن غوطه ورند.
ولى ((رحيم )) اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع و صالح و فرمانبردار است ، زيرا آنها به حكم ايمان و عمل صالح ، شايستگى اين را يافته اند كه از رحمت و بخشش و احسان خاصى كه آلودگان و تبهكاران از آن سهمى ندارند، بهره مند گردند.
تنها چيزى كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آنست كه ((رحمان )) در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آنست ، در حالى كه ((رحيم )) گاهى به صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند كان بالمومنين رحيما: ((خداوند نسبت به مؤ منان رحيم است )) (احزاب 43) و گاه به صورت مطلق مانند سوره حمد.
در روايتى نيز از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: و الله اله كل شيى ء، الرحمان بجميع خلقه ، الرحيم بالمؤ منين خاصة : ((خداوند معبود همه چيز است ، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان ، و نسبت به خصوص مؤ منان رحيم است ))

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 23
از سوئى ديگر ((رحمان )) را صيغه مبالغه دانسته اند كه خود دليل ديگرى بر عموميت رحمت او است ، و رحيم را صفت مشبهه كه نشانه ثبات و دوام است و اين ويژه مؤ منان مى باشد.
شاهد ديگر اينكه رحمان از اسماء مختص خداوند است و در مورد غير او به كار نمى رود، در حالى كه رحيم صفتى است كه هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال مى شود، چنانكه درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در قرآن مى خوانيم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم : ناراحتيهاى شما بر پيامبر گران است ، و نسبت به هدايت شما سخت علاقمند است ، و نسبت به مؤ منان مهربان و رحيم مى باشد (توبه - 128 ).
لذا در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده : الرحمان اسم خاص ، بصفة عامة ، و الرحيم اسم عام بصفة خاصة : رحمان اسم خاص است اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر مى گيرد) ولى ((رحيم )) اسم عام است به صفت خاص (نامى است كه بر خدا و خلق هر دو گفته مى شود اما اشاره به رحمت ويژه مؤ منان دارد).
با اين همه گاه مى بينيم كه رحيم نيز به صورت يك وصف عام استعمال مى شود البته هيچ مانعى ندارد كه تفاوتى كه گفته شد در ريشه اين دو لغت باشد، اما استثناهائى نيز در آن راه يابد.
در دعاى بسيار ارزنده و معروف امام حسين (عليه السلام ) بنام دعاى عرفه مى خوانيم : يا رحمان الدنيا و الاخرة و رحيمهما: ((اى خدائى كه رحمان دنيا و آخرت توئى و رحيم دنيا و آخرت نيز توئى ))!

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 24
سخن خود را در اين بحث با حديث پر معنى و گويائى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پايان مى دهيم آنجا كه فرمود: ان الله عز و جل ماة رحمة ، و انه انزل منها واحدة الى الارض فقسمها بين خلقه بها يتعاطفون و يتراحمون ، و اخر تسع و تسعين لنفسه يرحم بها عباده يوم القيامة !: ((خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد كه يكى از آن را به زمين نازل كرده است ، و درمخلوقاتش تقسيم نموده و تمام عاطفه و محبتى كه در ميان مردم است از پرتو همان است ، ولى نود و نه قسمت را براى خود نگاه داشته و در قيامت بندگانش را مشمول آن مى سازد.))
4- چرا صفات ديگر خدا در بسم الله نيامده است ؟!
اين موضوع قابل توجه است كه تمام سوره هاى قرآن با بسم الله شروع مى شود (بجز سوره برائت آن هم به دليلى كه سابقا گفتيم ) و در بسم الله پس از نام ويژه ((الله )) تنها روى صفت ((رحمانيت و رحيميت )) او تكيه مى شود، و اين سؤ ال انگيز است كه چرا سخنى از بقيه صفات در اين موضع حساس به ميان نيامده ؟
اما با توجه به يك نكته ، پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه در آغاز هر كار لازم است از صفتى استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جهان پرتوافكن است ، همه موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشيده است .
بهتر است اين حقيقت را از زبان قرآن بشنويد آنجا كه مى گويد: و رحمتى وسعت كل شيى ء:((رحمت من همه چيز را فرا گرفته است )) (اعراف 156).
و در جاى ديگر از زبان حاملان عرش خدا مى خوانيم ربنا وسعت كل شيى ء رحمة : ((خدايا رحمت خود را بر همه چيز گسترده اى )) (مؤ من 7).
از سوى ديگر مى بينيم پيامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 25
و طاقت فرسا و دشمنان خطرناك ، دست به دامن رحمت خدا مى زدند قوم ((موسى )) براى نجات از چنگال فرعونيان مى گويند و نجنا برحمتك : ((خدايا ما را به رحمت خود رهائى بخش )) (يونس 86).
در مورد((هود)) و پيروانش چنين مى خوانم : فانجيناه و الذين معه برحمة منا: هود و پيروانش را به وسيله رحمت خويش (از چنگال دشمنان ) رهائى بخشيديم (اعراف 72).
اصولا هنگامى كه حاجتى از خدا مى طلبيم مناسب است او را با صفاتى كه پيوند با آن حاجت دارد توصيف كنيم مثلا عيسى مسيح (عليه السلام ) به هنگام درخواست مائده آسمانى (غذاى مخصوص ) چنين مى گويد: اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء … و ارزقنا و انت خيرالرازقين : ((بار الها مائدهاى از آسمان بر ما نازل گردان … و ما را روزى ده و تو بهترين روزى دهندگانى )) (مائده 114).
((نوح )) پيامبر بزرگ خدا نيز اين درس را به ما مى آموزد، آنجا كه براى پياده شدن از كشتى در يك جايگاه مناسب ، چنين دعا كند رب انزلنى منزلامباركا و انت خير المنزلين : ((پروردگارا! مرا به طرز مباركى فرود آر كه تو بهترين فرود آورندگانى )) (مؤ منون 29).
و نيز ((زكريا)) به هنگام درخواست فرزندى از خدا كه جانشين و وارث او باشد خدا را با صفت خير الوارثين توصيف مى كند و مى گويد رب لاتذرنى فردا و انت خير الوارثين : خداوندا! مرا تنها مگذار كه تو بهترين وارثانى )) (انبياء89). بنابراين در مورد آغاز كارها به هنگامى كه مى خواهيم با نام خداوند شروع كنيم بايد دست به دامن رحمت واسعه او بزنيم ، هم رحمت عام و هم رحمت خاصش آيا براى پيشرفت در كارها و پيروزى بر مشكلات صفتى مناسبتر از اين صفات مى باشد؟!

——————————————————————————–

تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 26
جالب اينكه نيروئى كه همچون نيروى جاذبه ، جنبه عمومى دارد و دلها را به هم پيوند مى دهد همين صفت رحمت است ، براى پيوند خلق با خالق نيز از اين صفت رحمت بايد استفاده كرد.
مؤ منان راستين با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز كارها دل از همه جا بر مى كنند و تنها به خدا دل مى بندند، و از او استمداد و يارى مى طلبند، خداوندى كه رحمتش فراگير است ، و هيچ موجودى از آن ، بى نصيب نيست .
اين درس را نيز از بسم الله به خوبى مى توان آموخت كه اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى دارد كه تا عوامل قاطعى براى آن پيدا نشود تحقق نخواهد يافت ، چنانكه در دعا مى خوانيم يا من سبقت رحمته غضبه : ((اى خدائى كه رحمتت بر غضبت پيشى گرفته است )). انسانها نيز بايد در برنامه زندگى چنين باشند، اساس و پايه كار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند، قرآن 114 سوره دارد، 113 سوره با ((رحمت )) آغاز مى شود، تنها سوره توبه كه با اعلان جنگ و خشونت آغاز مى شود و بدون بسم الله است !

 نظر دهید »

الهی

15 مهر 1386 توسط admin

الهی! هر شادی که بی تو است،اندوه آنست…هر منزل که نه در راه تُست زندانست… هر دل که نه در طلب تُست ویرانست…یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است… یک دیدار از آنِ تو به صدهزار جان رایگان است… **صد جان نکُند،آنچه کند بوی وصالت**

 الهی! راهم نمای بخود… و باز رهان مرا از بند خود… ای رساننده… بخود رسانم ، که کس نرسید

 نظر دهید »

روز جهانی کودک

15 مهر 1386 توسط سروش

آنانی که  از شنیدن قصه لذت می برند و از نرسیدن کلاغه به منزلش دلگیرند.
آنانی که رسیدن کچل به دختر پادشاه را باور دارند و و گهگاه خود را به زیر کلاه کچل پنهان می کنند.
 آنانی که با شنگول و منگول و حبه انگور به شکم گرگ رفته اند و سالهاست که در انتظار مادر برای رهایی هستند …

و کسانی که دلی صاف مثل آیینه دارند. روزشان مبارک

 نظر دهید »

فلسطین

13 مهر 1386 توسط سروش

مقدمه

فلسطین با مساحتی حدود ۲۷۰۰۹ کیلومترمربع در غرب قاره آسیا، میان دو خط عرضی «۳۰/۲۹ و ۱۵/۲۳» و در خط طولی «۱۵/۳۴ و ۴/۳۵» از شرق به سوریه و اردن، از شمال به لبنان و سوریه و از جنوب به شبه جزیره سینا و خلیج عقبه محدود است.[۱]

شواهد قابل اعتماد این واقعیت را نشان می‌دهد که تمدن در فلسطین سابقه ده هزار ساله دارد، قدمت «اریحا»، قدیمی‌ترین شهر بارودار، از نظر علمی به ۷ هزار سال قبل از میلاد می‌رسد. اولین ساکنان شناخته شده در فلسطین کنعانیان بودند و اولین نامگذاری کشور به وسیله هم آنان صورت گرفت. تورات نیز در سفر خروج[۲] آن را سرزمین کنعان مي‌نامد. همچنین کنعانی‌ها بودند که شهر بیت‌المقدس را بنا نهادند.
 
تاریخچه و عملکرد سازما‌ن‌ جهانی صهیونیسم

در مورد شکل‌گیری صهیونیسم جهانی آن‌چه که در کتاب‌ها گفته می‌شود این است که فردی به نام تئودور هرتزل بنیانگذار صهیونیسم جهانی بوده و در اولین کنگره‌ای که در شهر بال سوئیس در سال ۱۹۸۷ تشکیل شده، صهیونیسم جهانی را سازمان‌دهی کرده است. اما قول صحیح‌تر این است که در حدود ۳۰ الی ۴۰ سال قبل از او فردی به نام بنکسر، که فردی روسی و یهودی بوده است، جمعیتی را درست می‌کند به نام دوستداران صهیون که اشاره دارد بر همان کوه صهیون مشرف بر شهر قدس و بیت‌المقدس است. احتمالا او نظرش این بوده است که نخست یهودیان را در جامعه روسیه ادغام بکند و سپس آن‌ها را از روسیه به فلسطین ببرد.

هرتزل بعد از بنسکر، بدون این‌که اشاره به افکار او داشته باشد در سال ۱۸۹۰ کتابی می‌نویسد به نام «دولت یهود» و در سال ۱۸۹۷ یک کنگره‌ای تشکیل می‌دهد در بال سوئیس و در آن کنگره ۳۴۰ نفر از سران یهود از کشورهای مختلف که بیشتر از آلمان و روسیه و چک‌اسلواکی و … بودند مدتی بحث می‌کنند و تصمیم اصلی‌شان این بوده که ما یک سازمانی درست کنیم به نام «صهیونیسم جهانی» و این سازمان باید ۳ کار برای یهود انجام دهد: مرحله اول هویت ملی و تاسیس ملت است و مرحله بعد پیدا کردن موطن و در مرحله سوم دولت را پایه‌گذاری کند.

از سال ۱۸۹۷ تا سال ۱۹۴۸ که دولت اسرائیل رسما اعلام شد و بعد از آن هم این کنگره ادامه دشت، چیزی در حدود ۳۰ کنگره تشکیل شده است: در این کنگره‌ها اولین مسئله‌ای که مطرح کردند مسئله تشکیل سازمان جهانی صهیونیسم بود. در کنگره‌های بعدی هم درباره تاسیس صندوق ملی یهود اتفاق‌نظر کردند و گفتند در این صندوق، مسائل پولی و مالی مشخص شود و این امر پشتیبانی باشد برای تمام فعالیت‌های بعدی.

در کنگره سوم و چهارم تقریبا نوعی از ملیت یهود را روی کاغذ آوردند. در کنگره چهارم اختلاف اساسی بین دو نظر بود؛ یک نظر این‌که آن وطن اوگاندا باشد و نظر دیگر این‌که آن وطن فلسطین باشد. آن‌چه در تاریخ نقل شده است این است که انگلیسی‌ها نظرشان بر اوگاندا بوده اما یهودیان روس و آمریکا و لهستان بیشتر نظرشان بر فلسطین بوده است. به هر حال تصمیم گرفته شد که هیات‌هایی فرستاده شود و کشورهای مورد نظر به ویژه فلسطین و اوگاندا و جاهای دیگر مثل آفریقای جنوبی و آرژانتین و … را بررسی می‌کنند که آن کشورها چه مقدار یهودی دارد و برای اسکان یهودیان موقعیت آن مناطق چگونه است.

این هیات‌هامی‌روند و برای کنگره‌های بعدی گزارش می‌آورند و متاسفانه در کنگره ششم که اوایل قرن بیستم بود تصمیم می‌گیرند که آن وطن فلسطین باشد. یک گروه مامور می‌شوند که به فلسطین بروند و در آن جا فعالیت کنند و زمینه‌های لازم و تمهیداتی را برای یهودیان فراهم کنند.

فعالیتی هم در خارج از فلسطین برای پی‌گیری مبحث یهودی‌ها، حدودا از کنگره هشتم و نهم در رابطه با سازمان صهیونیسم جهانی وجود دارد. در این فعالیت‌ها این پرسش وجود دارد که آیا ما به یک شکل مستقل همه این شعارها و افکارمان را دنبال کنیم، یا این‌که به کمک قدرت‌های بزرگ طرح‌ها را به پیش ببریم.

این اختلاف در یکی دو کنگره مطرح بود و نهایتا با توجه به افراد ذی‌نفوذ که با قدرت بریتانیا همکاری داشتند، این فکر تقویت شد که یهودیان بدون کمک بریتانیا نمی‌توانند این کار را انجام دهند و سرانجام در کنگره هشتم تصویب شد که با همکاری بریتانیا و سایر کشورهایی بزرگ این اهداف دنبال گردد.

بحث‌های دیگری که در کنگره‌های بعدی مطرح شد این بود که وقتی دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ تشکیل می‌شود، آیا سازمان صهیونیسم جهانی باید ماموریتش تمام شود، یا این‌که باقی بماند؟ نهایتاً در آن‌جا تصویب می‌شود که سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس بین‌المللی یهود که درآمریکا مستقر است به عنوان پشتیبان و مادر دولت اسرائیل باقی بماند و فعالیت‌های خودش را دنبال کند و رژیم صهیونیستی هم در فلسطین کار خود را انجام دهد. این توافق در دهه ۴۰ قرن بیستم حاصل شد. در سال‌های دهه ۵۰ تصویب می‌شود که سازمان صهیونیسم جهانی یک ماموریت جهانی داشته باشد و دولت اسرائیل هم یک ماموریت منطقه‌ای. در واقع به این شکل تقسیم کار می‌شود که رژیم صهیونیستی مثل یک نیروی عمل کننده، یک لشگر از یک ستاد به منطقه اعزام شود تا افکار و نظرات خودشان را در آن منطقه تعقیب کنند و آن ستاد اصلی یا همان آژانس بین‌المللی یهود هم در آمریکا مستقر بماند.

به این ترتیب مسجل شد که یهودی‌ها در اسرائیل ضمن این‌که ماموریت منطقه‌ای دارند، ماموریت حفظ منافع آمریکا را هم بر عهده دارند و سازمان جهانی صهیونیسم هم در آمریکا، نقش جهانی دارد، یعنی منافع یهودی‌ها در در کل عالم دنبال می‌کند.


شکل‌گیری رژیم صهیونیستی

اما کیفیت شکل‌گیری رژیم صهیونیستی بدین صورت بود که سازمان جهانی صهیونیسم از سال ۱۸۹۷ تا سال ۱۹۴۸ یعنی طی ۵۰ سال همه فعالیت‌ها و بسترهای لازم را برای تشکیل حکومت یهود فراهم کرده است؛ به این شکل که گروه‌های تروریستی مثل هاگانا، اشترن، پالما و ایرگون که حدودا بعد از فروپاشی دولت عثمانی (۱۹۱۷) و در زمان قیمومیت بریتانیا بر سرزمین فلسطین، شکل گرفته و علیه مردم فلسطین مشغول کارهای تروریستی بودند، زمینه را برای تاسیس اسرائیل فراهم کردند. وقتی در سال ۱۹۴۸ دولت اسرائیل تشکیل شد. همین چهار گروه سیستم نظامی رژیم اسرائیل را تشکیل دادند.

البته نکته قابل تامل آن است که بعد از فروپاشی حکومت عثمانی و دوران قیمومیت انگلیس شرکت‌های اقتصادی و صنعتی یهودی شروع به کار کردند که معروف بودند به شرکت‌های کیبوتس. یهودی‌هایی که از سراسر عالم می‌آمدند در این شرکت‌ها مشغول به کار می‌شدند و در شهرک‌هایی ساکن می‌شدند که دورشان محاصره بود و این‌ها هم از جهت امنیتی در حفاظ و مسلح بودند. از سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۴۸ ده‌ها شهرک کشاورزی و صنعتی را در فلسطین ایجاد کرده بود.

همچنین یک زبان عبری جدید را که با عبارت تورات حدود ۷۰ درصد تفاوت دارد برای خود تدوین نمودند، لذا اگر یک نفر با ملیت دیگر بخواهد به اسرائیل برود، باید یک سال در قرنطینه بماند تا زبان جدید را یاد بگیرد و بتواند وارد جامعه صهیونیستی شود.

همچنین آن‌ها جهت تقویت حضور علمی ـ فرهنگی خود، دانشگاه‌هایی را در تل‌آویو و در حیفا از همان سال‌های ۱۹۳۰ راه‌اندازی کرده بودند و قانون اساسی یا همان اساسنامه سازمان صهیونیسم جهانی هم که در سال ۱۸۹۷ تصویب شده بود؛ تبدیل شد به قانون اساسی دولت اسرائیل. سازمان صهیونیسم جهانی که فعالیت‌های سیاست خارجی‌اش از همان سال‌های ۱۹۲۰ شروع شده بود به حمایت سیاسی و مالی دولت اسرائیل در سراسر جهان پرداخت؛ به این ترتیب که هر یهودی در هر کشوری که حضور داشت از نفوذ خودش در رابطه با دولت آن کشور استفاده کرده و سیاست یهودی‌ها را ترویج نماید. منابع مالی و بودجه اصلی اسرائیل هم از همان صندوق که در آمریکامستقر است تامین می‌شود و سرمایه‌گذاری‌های کلان اسرائیل هم در کشورهای خارجی مثل فرانسه، آلمان، انگلیس، آمریکا و جاهای دیگر، گسترش یافته است.
پی‌نوشت

کیالی، دکتر عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمدجواهر کلام، چاپ اول، سال ۱۳۶۶، انتشارات امیرکبیر، ص ۱۲.
باب ۳، آیه ۱۷

 نظر دهید »

حقیقت شب قدر

13 مهر 1386 توسط سروش

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گيرى است.(1) «تقدير» نيز به معناى اندازه‏گيرى و تعيين است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ويژگى هستى و وجود هر چيز و چگونگى آفرينش آن(‏3) به عبارت ديگر، اندازه و محدوده وجودى هر چيز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر ديدگاه حكمت الهى، در نظام آفرينش، هر چيزى اندازه‏اى خاص دارد و هيچ چيزى بى‏حساب و كتاب نيست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم رياضى تنظيم شده، گذشته، حال و آينده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعريف قدر مى‏فرمايد: « … قدر به معناى اندازه و تعيين است… حوادث جهان … از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت مكانى و زمانى آنها تعيين شده است، مقدور به تقدير الهى است.»(5) پس در يك كلام، «قدر» به معناى ويژگى‏هاى طبيعى و جسمانى چيزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعيت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبيعى را در برمى‏گيرد.

اين معنا از روايات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روايتى از امام رضا عليه السلام پرسيده شد: معناى قدر چيست؟ امام فرمود: «تقدير الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گيرى هر چيز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روايت ديگر، اين امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چيز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

در اين شب تمام حوادث سال آينده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و ديگران با خبر مى‏گردد. امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «انه ينزل فى ليلة القدر الى ولى الامر تفسير الامور سنةً سنةً، يؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسير كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خويش و ديگر مردمان مأمور به دستورهايى مى‏شود.»

بنابراين، معناى تقدير الهى اين است كه در جهان مادى، آفريده‏ها از حيث هستى و آثار و ويژگى‏هايشان محدوده‏اى خاص دارند. اين محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرايط آنها هستند و به دليل اختلاف علل و شرايط، هستى، آثار و ويژگى‏هاى موجودات مادى نيز متفاوت است. هر موجود مادى به وسيله قالب‏هايى از داخل و خارج، اندازه‏گيرى و قالب‏گيرى مى‏شود. اين قالب، حدود، يعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعيت مكانى و زمانى و ساير عوارض و ويژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آيد. پس معناى تقدير الهى در موجودات مادى، يعنى هدايت آنها به سوى مسير هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گرديده است و در آن قالب‏گيرى شده‏اند. (8)

اما تعبير فلسفى قدر، اصل عليت است. «اصل عليت همان پيوند ضرورى و قطعى حوادث با يكديگر و اين كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعيت ضرورى و قطعى خود و نيز تقدّر و خصوصيات وجودى خود را از امرى يا امورى مقدم بر خود گرفته است.

(9) اصل عليت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعيت وجود خود و نيز شكل و خصوصيت زمانى و مكانى و ساير خصوصيات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستى ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)

اما علل موجودات مادى تركيبى، فاعل و ماده و شرايط و عدم مانع است كه هر يك تأثير خاص بر آن دارند و مجموع اين تأثيرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام اين علل و شرايط و عدم مانع، كنار هم گرد آيند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دينى به «قضاى الهى» تعبير مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرايط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ويژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دينى از آن به «قدر الهى» تعبير مى‏شود.

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقيقت شب قدر نيز ميسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدير مى‏گردد و قالب معين و اندازه خاص هر پديده، روشن و اندازه‏گيرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر يكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روايات ما، يكى از شب‏هاى نوزدهم يا بيست و يكم و به احتمال زيادتر، بيست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در اين شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آيد - امور خير و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدير مى‏گردد.(12) شب قدر هميشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضيلت فراوان دارد و در نيكويى سرنوشت يك ساله بسيار مؤثر است.(13) در اين شب تمام حوادث سال آينده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و ديگران با خبر مى‏گردد. امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «انه ينزل فى ليلة القدر الى ولى الامر تفسير الامور سنةً سنةً، يؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسير كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خويش و ديگر مردمان مأمور به دستورهايى مى‏شود.»(14)

پس شب قدر شبى است كه:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آينده در آن تقدير مى‏شود.

3. اين حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهايى مى‏گردد.

بنابراين، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدير و شب اندازه‏گيرى و شب تعيين حوادث جهان ماده است.

اين مطلب مطابق آيات قرآنى نيز مى‏باشد؛ زيرا در آيه 185 سوره مباركه «بقره» مى‏فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان كه در آن قرآن ‏نازل شده است.» طبق اين آيه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آيات 3 - 5 سوره مباركه دخان مى‏فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ* فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ.» اين آيه نيز تصريح دارد كه نزول [دفعى‏] قرآن در يك شب بوده است كه از آن به شب مبارك تعبير شده است. همچنين در سوره مباركه قدر تصريح شده است كه قرآن در شب قدر نازل شده است.

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گيرى است. «تقدير» نيز به معناى اندازه‏گيرى و تعيين است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ويژگى هستى و وجود هر چيز و چگونگى آفرينش آن به عبارت ديگر، اندازه و محدوده وجودى هر چيز، «قدر» نام دارد.

پس با جمع آيات سه گانه بالا روشن مى‏شود:

1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.

2. قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.

3. اين شب، در قرآن شب قدر نام دارد.

4. ويژگى خاص اين شب بر حسب آيات سوره مباركه دخان دو امر است:

الف. نزول قرآن.

ب. هر امر حكيمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.

 اما سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسير آيات سوره مباركه «دخان» است، شش ويژگى براى شب قدر مى‏شمارد:

الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ).

ب. اين شب، شبى ناشناخته است و اين ناشناختگى به دليل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ).

ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).

د. در اين شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالميان نازل مى‏شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روايات تصريح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.

ه. اين نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و اين نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده‌دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).

و. شب قدر، شب تقدير و اندازه‏گيرى است؛ زيرا در اين سوره - كه تنها پنج آيه دارد - سه بار «ليلة القدر» تكرار شده است و اين نشانه اهتمام ويژه قرآن به مسئله اندازه‏گيرى در آن شب خاص است.

مرحوم كلينى در كافى از امام باقر عليه السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آيه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجديد مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فيها يفرق كل امر حكيم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعين و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه بايد در طول آن سال واقع گردد، تقدير مى‏شود؛ خير و شر، طاعت و معصيت و فرزندى كه قرار است متولد شود يا اجلى كه قرار است فرارسد يا رزقى كه قرار است برسد و … .»(15)

 

پى‏نوشت‌ها:

1- قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247 .

2- همان، ص 248.

3- الميزان، سيد محمد حسين طباطبايى، ج‏12 ص 150 و 151.

4- همان، ج‏ 19، ص 101.

5- انسان و سرنوشت، شهيد مطهرى، ص 52.

6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.

7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122.

8- الميزان، ج ‏19، ص 101 - 103

9- انسان و سرنوشت، ص 53

10- همان، ص 55 و 56

11- اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، تحقيق و تصحيح جواد قيومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375 .

12- الكافى، كلينى، ج ‏4، ص 157 .

13- المراقبات، ملكى تبريزى، ص، 237 - 252

14- الكافى، ج‏1، ص 248

15- الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روايى ذيل سوره مباركه قدر.

 

منبع:

ماهنامه پرسمان، 1382، سيد سعيد لواسانى .

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آبان 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

سروش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • راهنمای کاربران
  • مناجاتنامه
  • تقویم روز
  • دانستنیها
  • حديث روز

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس